افسونگر کینه ای

476 112 33
                                    


chapter 8




زمزمه های عاشقانشون دوام زیادی نداشت چون الان بکهیون به دیوار تکیه داده بود و شاهد بسته شدن در زندان بود. همه اش خواب بود؟ حقیقتا نمیدونست میتونه انقدر خوش شانس باشه که توهم های شیرین بزنه.

به طرز عجیبی بغض کرده بود. چشم هاشو روی فضای بی رحم اطرافش میبنده و خودشو محکم تر به اغوش میکشه؛ سردش بود به حدی که استخوان هاش درد میکردن. دردش میشه قطره های غلتان اشک.

ظرف چوبی ای که تونسته بود بین گشت هاشون توی قصر پیدا کنه رو از میون لباسش بیرون میاره و با شیفتگی جنون واری نگاهش میکنه. هق هق هاش تبدیل به قهقهه میشن. هرکسی که باهاش بازی میکرد باید تقاصشو پس میداد و بکهیون اصلا مرد مهربونی نبود؛ شایدهم یکم کینه ای؟

***

از عصبانیت پاش رو با ریتم تکون میداد و دستور گردن زدن مخالفانشو میداد. کوچکترین چیزی روی اعصابش میرفت و عذاب دیدن بکهیون هم به این حال بدش دامن میزد.

ملکه مادر با جوشانده ای که در دست داشت داخل میشه و لبخند مادرانه و متظاهری رو تحویلش میده. حالش بهم میخورد، از همه چیز و دلش میخواست همه رو بالا بیاره.

نگاهش به مایع توی ظرف بود و بازهم رد میکنه. بانو چوی خواهان مرگش بود چطور میتونست بهش اعتماد کنه و قبول کنه؟

- برای بهبود حالتون بهتره این جوشانده رو بنوشید سرورم. اگه به همین روند ادامه بدین حالتون بدتر میشه

درسته، توی اون جوشانده سم بود. توی غذا یا چیز دیگه ای نمیتونست بریزه چون بانوان دربار تستش میکردن اما جوشانده چیزی بود که مخصوص امپراطور اماده شده بود. جوشانده ای که بانو چوی سالها بود که از اون به پسرش میداد. جوشانده ای که عقلشو زایل و اونو مطیع خودش میکرد. فقط کافی بود توی گوشش بخونه تا اون باورش کنه. اما بعد از پیشنهاد بکهیون همه چیز عوض شد و زن دیگه نیازی به پسرش نداشت! حتی سلامتی و روانش که به خطر افتاده بود براش اهمیتی نداشت و الان فقط میخواست که بمیره. بمیره و با مرگش اونو به خواسته هاش برسونه.

بعد از اینکه از اقامتگاه چانیول خارج میشه بهش اطلاع میدن بکهیون درخواست ملاقات کرده. با بیچارگی ناله میکنه و به ظرف جوشانده بین دستهاش نگاه میکنه. چطوری بهش میگفت بازهم شکست خورده؟ باید یه فکر دیگه میکرد.

فورا به اقامتگاه خودش میره و بعد از زیباسازی چهره اش، به زندان میره.

در زندان رو میبنده اما هنوز کامل برنگشته بود که لبهای بکهیون روی لبهاش کوبیده میشن.

➳ BLOODY CROWN 𖤝 #fullHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin