چشماتو ببند

445 121 59
                                    


chapter 4




سرشو پایین میندازه و حالا این نگاه میخ گردنی بود که عاشق گاز گرفتنش بود. این چه حسرت دیوونه کننده ای بود؟ گردنش رو میمکه و صدای اروم ناله هاش توی گوشش میپیچن؛ اون عاشقشون بود. سکوت سنگین بینشون رو بکهیون میشکنه.

- تمومش کن

با شنیدن دوباره این جمله اخم میکنه و برنده نگاهش میکنه.

- بسه بکهیون! چرا نمیفهمی؟ تو مال منی!

داد میزنه و متقابلا جوابشو با داد میگیره.

- درسته، لعنت بهت درسته! من برای توعم، نگاهم به توعه! اشکهام و زخم هام همه بخاطر توعن! نفسم بسته به توعه، قلب و روحم متعلق به توعه و این منو ازار میده. همه این تن برای توعه و این عذابه؛ بعد اون همه کاری که باهام کردی من بازم مال توعم‌ چانیول

چانیول دستشو جلو میبره و با شستش روی گونه خیس مرد کوتاه تر میکشه. درسته... همه اینا تقصیر اون بود و اون ادم قبیحی بود که با این حرف اروم میگیره.

سرشو روی شونه بکهیون میذاره اما با چیزی که میشنوه به مرز انفجار میرسه.

- اما تو حق نداری بهم نزدیک شی و دست بزنی، تو خودت منو دور انداختی چانیول. تو حق نداری به چیزی که خردش کردی و دورش انداختی دست بزنی. اگه یه ذره وجدان داری بدون این حقو نداری

دستاشو روی شونه بکهیون میذاره و با تکون تندی که بهش میده داد میزنه.

- تو دوستم نداشتی!

نفس عمیق و درمونده ی بکهیون بین بوسه دوباره چانیول حل میشه.

سرشو عقب میکشه و خیس نگاهش میکنه.

- من فقط میخوام تو دوستم داشته باشی

لب میزنه و بازهم لباشونو بهم میرسونه. یه چیزی درون مرد کوتاه تر میلرزه و فرو میریزه. نگاه معشوقش این بار پر نیاز بود و این سستش میکرد. محبوب پر احساسش همیشه میتونست سستش کنه و قلب بکهیون به درد میاد. یعنی چانیول چه دردی رو داشت تحمل میکرد؟

با مکیده شدن نوک سینه اش با لذت ناله ای میکنه و به خودش میاد. این دیگه زیادی بود! با عذاب وجدان خودشو عقب میکشه.

- بسه چانیول چیکار داری میکنی؟

- بودن با منو نمیخوای؟ واقعا دوستم نداری؟

بکهیون دهن باز میکنه تا از عشقشون دفاع کنه اما... بغضش دست میندازه دور گلوش و خفش میکنه. بغض پر عذابی که از خاکستر زن و بچهاش بلند میشد. عاشقش بود، با تمام وجودش میخواستش اما لبهاش شرم میکنن و سکوت میکنه.

➳ BLOODY CROWN 𖤝 #fullWhere stories live. Discover now