Chapter 5
- شاهزاده حالتون خوبه؟
با شنیدن صدای پدرش تکخندی میزنه. "پس داشتی برای امپراطور قدرت نمایی میکردی" توی ذهنش میگه و این باعث میشه بیشتر از خودش متنفر بشه. نباید یه همچین اشتباهی میکرد. و اون چانیول بی سرو پا... بخاطر حفظ ظاهر جلوی پدرشون جونشو نجات داده بود و این چقدر برای بکهیون شوم به نظر میرسید.
- من خوبم امپراطور
میخواد بلند شه اما با پیچیدن درد زیادی توی پاش، صورتش درهم میشه و ناچارا باز میشینه. بخاطر حس تحقیر امیز این ناتوانی نگاهشو به اطراف میده تا عصبی نشه. به هیچ وجه نمیخواست توی زندگیش کم بیاره بخصوص جلوی این دو نفر!
به خودش تکونی میده تا اینبار هرطور شده بلند شه اما با خالی شدن زیر پاش و بعدهم معلق شدنش، شوکه میشه و نفس توی سینش حبس میشه.
با غضب به چانیول که روی دستاش بلندش کرده بود نگاه میکنه و کم کم فاصله ابروهاش به هیچ میرسن.
- منو بذارید زمین خودم میتونم راه برم شاهزاده ی دوم
اخطار امیز میغره اما چانیول بدون اینکه بهش توجهی نشون بده به راهش ادامه میده. بکهیون به خودش تکون های خطرناکی میده تا از حصار دستاش خلاص بشه اما فایده ای نداشت، محکم گرفته بودش.
- گفتم بذارم زمین!
- اگه بخوای همینجوری دست و پا بزنی ممکنه خیلی اتفاقی روی یه سنگ از دستم بیفتی و سرت بشکنه. مطمئن باش هیچکس بیشتر از من از بابتش خوشحال نمیشه! الان هم اگه میبینی جونت رو نجات دادم به این خاطره که سودش برام بیشتره
لبخندش بیشتر از قبل حرص بکهیون رو درمیاره. نگاه به خون نشستش همچنان روش بود. ادامه میده:
- پدر داره نگامون میکنه بهتره اروم بگیری
شاهزاده ی اول تکخند ناباورانه ای میزنه و میغره.
- اروم بگیرم؟ فکر کردی داری با حیوون حرف میزنی مردک؟
تا زمانی که به اسب ها میرسن گفت و گوی دیگه ای بینشون رد و بدل نمیشه.
هرچند بکهیون مخالف بود اما چانیول کمکش میکنه تا سوار اسب بشه. ولی چیزی که شاهزاده ی اول رو شوکه میکنه نشستن چانیول پشت سرش بود!
- داری چه غلطی میکنی؟
به یاد نمیاورد توی عمرش تا به این حد عصبی شده باشه. اخر از دست برادرش دیوانه میشد.
چانیول به دست بکهیون اشاره میکنه.
- دستت زخمیه نمیتونی اسب رو کنترل کنی. درمورد وضع پات هم که نیازی نیست بگم؟
ESTÁS LEYENDO
➳ BLOODY CROWN 𖤝 #full
Fanfic⚜️ سالهای کودکی که میتونست با عشق کودکانه دو برادر بگذره با نفرت بر سر تاج و تخت سپری شد؛ یکی به امپراطوری میرسه و دیگری گردن زده میشه. زمانی که هردو به دنبال راهی برای سرنگون کردن دیگری هستن چی میشه اگه چانیول مچ رقیب سرسختش رو بگیره و بفهمه با مرد...