part six 6 ( گمشو خونه )

7.5K 867 85
                                    

وقتی که رسیدن جلوی در خونه تهیونگ از بازوی کوک گرفت و مثل یه حیوون از ماشین کشیدش بیرون با اینکه از اولشم کوک میتونست خیلی اروم از ماشین پیاده شه
_ گم شو خونه
کوک بغض کرده بود چون واقعا نمیدونست چیکار کرده که اینجوری باهاش رفتار میشه
حداقل فک میکرد اینجا دیگه کسی بد باهاش صحبت نمیکنه
(همگی دست به دعا شید که تهیونگ جر بخورد 🙌)
تهیونگ میدونست که اگه با جونگ‌کوک تو یه اتاق بمونه یه بلایی سرش میاره پس همونطور که بازوشو میکشید به سمت یکی از اتاق های مهمون که به اتاق خودش نزدیک بود برد و بعد از باز کردن در اتاق پرتش کرد تو و به سمت اتاق خودش راه افتاد.
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
_ یه لیوان دیگه
الان دو ساعتی میشد که اومده بود بار و تعداد لیوانایی که خورده بود از دستش در رفته بود شاید اگه مست میکرد حالش بهتر میشد
اما حتی تو مستی هم نمیتونست یادش بره که کوک چطور بوگوم رو بغل کرد
شاید از تظر شما خیلی بیخود باشه که سر یه بغل کردن اینجوری قاطی کنه ولی تهیونگ رو اموالش حساس بود ولی بیشترین عامل این اصبانیت به خاطر این بود که اون اختلال وابسته داره
........
تلو تلو خوران و با گیجی رمز درو زد و وارد خونه شد صدای گریه های اون خرگوش کوچولو و از اتاق میومد .
به سمت اتاقی که جونگ کوک توش بود رفت و وقتی که تن مچاله شدشو گوشه اتاق دید پوزخندی زد و از بازوش گرفت و پرتش کرد روی تخت
_ ت..تهیونگ شی .. هق .. چیکار میکنی؟ .. هق .. مگه چیکار کردم..؟
اما تهیونگ مست تر از این حرفا بود و بی توجه به زجه های پسرک امگایی که زیرش بود کمربندشو باز میکرد
لباس جونگ کوک تو تنش پاره کرد و شلوار و باکسرشو باهم از پاش در اورد روی تنش خم شد و سرشو کرد توی گردنش و شروع کرد لاو بایت گذاشتن
_ توروخدا ولم کننن ... هق .. هق .. یکی کمکمممم کنههه
کوک با دستای کوچولوش سعی میکرد که تهیونگو از روش بلند کنه اما اون فقط یه امگا کوچولو بود
تهیونگ که از دستای جونگ کوک کلافه شده بود دستاشو گرفت و با کرواتش به بالای تخت بست
+ هیچکی اینجا نیست بیبی بوی قرار نیستم کسی کمکت کنه
بعدم پاهای جونگ کوک و گذاشت روی شونش و دیکش که با دیدن تن بلوری جونگ کوک حسابی سخت شده بود روی ورودی تنگ و باکره کوک تنظیم کرد و از هیچ لوب (لوبریکات) استفاده نکرد و یه ضرب و تا ته واردش شد و از تنگی که دیکشو احاطه کرده بود اهی کشید یکم صبر کرد چون حتی خودشم دردش اومده بود اما این تایم کم برای جونگ کوکی که از درد جیغ میکشید و زجه میزد خیلی کم بود اما کی بهش توجه میکرد
تهیونگ با بی رحمی تموم ضربه هاشو شروع کرد و این فقط خون بود که باعث میشد ته یکم راحت تر ضربه بزنه
جونگ کوک که داشت بیهوش میشد و حتی دیگه توان داد زدنم نداشت بی صدا گریه میکرد و ناله های از روی دردش فضای اتاقو پر کرده بود اما این درد زیاد دوام نواشت چون چشمای خیسش به ارومی داشت بسته میشد و تنها جمله ای که قبل از بسته شدن چشماش از دهنش بیرون اومد
_ ازت .... بدم میاد
تهیونگ که بیهوش شدن جونگ کوکو دید و مستی از سرش پریده بود خم شد گردنشو با لذت مارک کرد و بعد از چند ضربه ارضا شد و بغل جونگ کوک افتاد و تن بیهوششو به اغوش کشید
《《 اختلال وابستگی : اختلالیه که اگر از ینفر خوشت بیاد و باهاش احساس راحتی کنی در حد خیلی زیادی بهش وابسته میشه و حالا که جونگ کوکم جفت تهیونگه و غیرتی شدن روی جفت یه جیز عادیه حالا فکر کنید تهیونگ اختلال وابسته هم داره پس یعنی فقط کافیه یکی زیادی به کوک نگاه کنه بعد ته تا مرز دیوونگی بره ؛ بازم میتونید خودتون توی نت سرچ کنید 》》

□□□□□□□□□□□□□□□
■■■■■■■■■■■■■■■
○○○○○○○○○○○○○○○
●●●●●●●●●●●●●●●
های های اوپاتون برگشته 🤗🤗🤗🤗
واقعا برای تاخیر طولانی مدتم متاسفم راستش امتحان های میان ترمم شروع شده و مامانم گوشیمو بهم نمیده جون خیلی روی درسم حساسه 😭
حالا میپرسید چجوری توی کلاس انلاین شرکت میکنم ؟ خب من با گوشیه مامیم کلاس میرم و فقط جمعه ها گوشی دستمه اما سعی میکنم سریع تر اپ کنم 🥺🥺
منو ببخشید ❤😭
ووت بدید کامنت بزارید انرژی بگیرم و فیکو معرفی کنید و دوستتون دارم اونم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی زیاد❤❤❤❤❤

𝓦𝓮𝓵𝓿𝓸𝓶𝓮 𝓣𝓸 𝓗𝓮𝓵𝓵Where stories live. Discover now