part 12 (بی صدایی)

3.6K 461 175
                                    

تقریبا ساعت ۲ نصفه شب بود که برگشته بود و سردرد های بدی که بعد از هر حمله به سراغش میومد سراغش اومده بود پس از نامجون هینگش خواسته بود که تا خونه اونو همراهی کنه
به سختی با تهیونگی که وزنشو انداخته بود روش رمز در زد و بعد از وارد شدن با جسم لخت و بیهوش جونگکوک روی زمین مواجه شد و به خودش اومد و بلند فریاد زد
نامجون : نه نه نه ... ن..نه. ت..تو چیکار کردی...وای خدایا تو چه غلطی کردی
به تهیونگی که حالا به دیوار تکیه داره بود نگاه کرد و یقه شو گرفت
نامجون : تهیونگ چه گوهی خوردی ؟ این کیه که دوباره شده برده مغرور بازیات ؟ این کدوم بدبختیه که داری گند میزنی به روح و جسمش ؟ د بنال دیگه لعنتییی

دستاشو گزاشت رو سرش خودش و با ترس و نگرانی به جسم مچاله پسر روبه‌روش نگاه کرد

نامجون : چرا فقط غرورمو نمیزاری کنار و نمیکی پیش دکتر تا درمان بشی؟

+منن هیچ مشکل فاکی ای ندارم . چرا اینو نمیفهمیدددددد . همتون منو به چشم یه هیولای مریض می‌بینید. من هیچ مریضی ندارم

فریاد می‌زد و سعی میکرد با وجود سردردش سرپا وایسه

نامجون: پس سردردت بخاطر اینه که دوباره حمله بهت دست داده اره؟ هه بفهم تو مبتلا به سادیسمی . تو باید درمان بشی، چون در غیر این صورت هم خودت و هم اطرافیانتو عذاب میدی

حالا دیگه اشکای تهیونگ هم سرازیر شده بودن و چشماش قرمز و شفاف از خیسی اشک بود

+به من نگو سادیسمی . من مثل اون عوضی نیستم .منو با اون عوضی مقایسه نکن . من هیچوقت مثل اون حرومزاده نمیشم

با دستاش موهاشو می‌کشید و با گریه فریاد می‌زد

نامجون آروم به طرفش رفت و سعی کرد در آغوش بگیرش
نامجون: ت..تهیونگی منو ببین ، هیونگ ببین .
با نگاه تهیونگ که به چشماش افتاد ادامه داد

نامجون : ته ته من، دونسنگم، به خاطر خودت میگم . نگاش کن ببین اصلا معلوم نیست پسره زنده اس یا نه . تو که نمیخوای مثل اون نفرت انگیز بشی ، پس بیا و با هیونگ برو پیش روانپزشک، ازت خواهش میکنم تهیونگ

+ هیونگ ببین حالش خوبه؟ اون جفتمه اما دشمنمه

نامجون با شوک بهش نگاه کرد بعد با سری افتاده رقت تا از جفت تازه رسیده دونسنگش مراقبت کنه هر چی نباشه اون دکتره

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

در هین بستن زخمای جونگ کوک همه چیو از زیر زبون تهیونگ کشید بیرون ، پس قضیه از این قراره اما این بچه چه گناهی کرده که پاسوز مادرشه

مارک جونگکوک کامل از بین رفته بود و حالا به راحتی میتونست از تهیونگ جدا بشه اما چجوری میخواست از دستش فرار کنه

𝓦𝓮𝓵𝓿𝓸𝓶𝓮 𝓣𝓸 𝓗𝓮𝓵𝓵Where stories live. Discover now