part 14 ( هیت و رات)

4K 386 135
                                    

همش دلش می‌خواست بره داخل اتاق و ببینه که حالش خوبه یا نه ولی نمی‌رفت اگر بهش خوبی کنه به خودش ظلم میکرد
حتی وقتی یاد کارای تهیونگ افتاد انقد عصبی شد که با نامجون هیونگ برگشت خونه تا دیگه هوای سر زدن به ته سراغش نیاد

دو روز گذشت و اون توقع داشت که آلفای کله شقش برگرده خونه ولی بر نمیگشت امروز روز سوم بود و وافعا از بس خورده بود و خوابیده بود و با هیچکس همکلام نشده بود خسته شده بود
حتی جین هیونگ هم تو بیمارستان پیش تهیونگ بود و بهش زنگ نزده بود
با کلافگی به سقف اتاق زل زده بود که گوشیش زنگ خورد
سریع رو تخت نشست و بدون در نظر گرفتن شماره جواب داد

_سلام... بفرمایید

نامجون :جونگکوکا خوبی، نامجونم میخواستم بگم اگه بیرونی یا جایی هستی برگرد خونه چون داریم تهیونگو مرخص میکنیم

ناخودآگاه استرس تمام وجودشو در بر گرفت

_ت...تهیونگ؟

نامجون : آره نترس دکترش هم هست حتی منو جین هم هستیم .... یه بار قید کار و زندگیمونو بزنیم و از درمانش مطمعن بشیم برای همیشه نه خودش عذاب میکشه و نه اطرافیانش

_پ...پس شبا چی؟ شب ها هم می‌خوابید

نامجون: ما میخوابیم ولی دکتر نه

_ا..آها، ساعت چند می‌رسید؟

نامجون : یکی دو ساعت دیگه

°•○●□■°•○●□■°•○●□■°•

یک ساعت گذشته بود اما اونا نیومده بودن دردی رو توی شکمش حس میکرد و سرش مدام گیج میرفت تصمیم گرفت که یکم بخوابه که شاید حالش بهتر بشه اما درد دلش نمیزاشت آخرم یدونه قرص خواب خورد تا حداقل توی خواب درداش از بین برن

●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°●○•°

وقتی که تهیونگ وارد خونه شد با حس بوی خیلی عجیبی و زیادی که میومد لحظه ای سرش گیج رفت اما بعدش که عمیق تر بو کرد متوجه بوی خیلی زیاد رز توی خونه شد و یهو متوجه شد که داره تحریک میشه

+ن.... نکنه جونگکوک توی هیت رفته باشه

فلش بک :
[+تولدت کیه؟ _دو سه هفته دیگه ]
پایان فلش بک .

+فاک پس این یعنی رفتم توی رات؟ .. جونگکوک کجایی؟

+نه...نه دوباره نمیتونم بهش صدمه بزنم. مگه این نامجون قرار نبود با من بیاد یهو آخه چه کار گوهی پیش اومد که رفت ... اَه جواب بده اون تلفنو دیگه

نامجون: ها چیمیگی ؟ سریع بگو دستم بنده الان خودم میام خونت

+هی..هیونگ میگم ... چیزه... جونگکوکرفتهتوهیت
نامجون : آروم تر بگی ممنونتم
+ میگم جانگکوک رفته تو هیت و اولین هیتشه منم الان رات شدم و خودتو برسون خونه تا کار دستش ندادم
نامجون : اوه .. یکم دیگه تحمل کن میرسم خونه

𝓦𝓮𝓵𝓿𝓸𝓶𝓮 𝓣𝓸 𝓗𝓮𝓵𝓵Where stories live. Discover now