part three 3 ( اموال کیم تهیونگ )

9.3K 1.2K 373
                                    

درسته کیم تهیونگ نمیزاره کسی دست به اموالش بزنه

+ سریع وسایت رو جمع کن تا ده دقیقه دیگه تو

ماشین جلوی درم

اینارو خطاب به جونگ کوک گفت که خشکش زده بود

و با تعحب بهش نگاه میکرد

اما مثل اینکه با این حرف به خودش اومده بود .

_ و اونوقت کی بهت گفته که قراره باهات بیام ؟?

+ اوکی .. خواستم بهت اجازه بدم که وسایلتو جمع

کنی ولی مثل اینکه باید از روش خودم برم

از بازوی جونگ کوک گرفت و از دفتر اقای جئون بیرون

زدن اما قبل از اینکه از در بره بیرون به اقای جئون

نگاه ترسناکی انداخت و گفت

+یک بار دیگه ببینم دستت بهش خورده مجبور میشی

یه مدت با دست شکسته زندگی کنی .

°°°°°°°°°°°°°°°°°°

جونگ کوکی که وول میخورد رو رو صندلی کنار راننده‌

پرت کرد و درو روش بست و سریع از اون طرف سوار

شد و وقتی که دید جانگ کوک داره درو باز میکنه تا

بره محکم دستشو گرفت و با ضرب کشیدش سمت

خودش

+ بتمرگ سر جات تا بیشتر از این عصبانی نشدم

و ماشینو روشن کرد و با سرعت سرسام اوری شروع به

روندن کرد و جونگ کوک با سری که پایین افتاده بود

اروم اشک میریخت

°°°°°°

بعد از حدود ۲۰ دقیقه به یه عمارت خیلی بزرگ رسیدن

بعد از حدود ۲۰ دقیقه به یه عمارت خیلی بزرگ رسیدن

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


دهن کوک باز مونده بود و به اطرافش نگاه میکرد و

چشماش به خاطر گریه تو ماشینش اشکی بود خب

بیاید از نظر تهیونگ قیافه کوکی رو توصیف کنیم "

چشمای براق اشکیش که الان به خاطر تعجبش گرد

شده بود و دهن کوچولوش که باز مونده بود و تهیونگ

حاضر بود قسم بخوره که کیوت ترین موحود دنیا

جفتشه

( نويسنده پوزخند زنان دور میشود )

+ خیلی خوب دهنتو مثل غار باز نکن ... به هرحال ..

به خونه خوش اومدی

با صدای ته جونگ کوک به خودش اومد اما با جمله

دوم اون دوباره بغض کرد و اشکاش جاری شد

_ خونه ؟ ... هیچکی هیچوقت منو ادم حساب نمیکرد

که بخواد بهم خونه بده اونوقت الان داری میگی که

اینجا به این بزرگی خونه منه ؟

تهیونگ که از دیدن اشکاش تعجب کرده بود وقتی که

حرفاشو گوش کرد دلش گرفت اون بچه فقط ۱۹

سالش بود

خانوم کیم : تهیو..اوه ایشون همونه تهیونگ ؟

بله مادر ته توی این وضعیت باید پارازیت مینداخت

وگرنه که دیگه مامان ته نبود

+ بله خودش هستن مادر

جونگ کوک که رو به روی پله ها وایستاده بود و به

مکالمه خانوم خوشگلی که روی پله ها بود و اون مرد

مثلا اربابش گوش میداد

_ به خوانوادت هم گفتی که میخوای برده بگیری ...

نکنه دسته جمعی میخواین شکنجه ام کنی

+ اگه میتونی دهنتو ببن..

خانوم کیم با تعجب روی صورتش سریع از پله ها دوید

پایین و شونه های جونگ کوک گرفت

خانوم کیم : اوا .. عزیزم .. این چه حرفیه اخه ؟

تهیونگ اینا چیه به جفتت گفتی ؟ بیچاره رو ترسوندی

+ مامان هنوز نمیدونه که گرگینه اس

خانوم کیم : اوه ساری پسرم

_ یه لحظه اینا چیه که میگین؟وسط کدوم درامایی گیر

کردم گرگینه دیگه چیه؟

خانوم کیم : خرگوش کوچولو بیا بریم اتاق من برات

توضیح بدم

بعدم جونگ کوکو تو بغلش فشار داد و باهم به طبقه

بالا رفتن

■■■■■■■■■■■■■■■■■

من هیچ
من فاک
من بای

اها راستی اون ستاره رو انگشت کنید خوشحال شم😂😘

𝓦𝓮𝓵𝓿𝓸𝓶𝓮 𝓣𝓸 𝓗𝓮𝓵𝓵Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang