صبح با صدای الارم بیدار شد و اولین چیزی که دید گردن مارک شده کوکی کوچولو جلوی چشماش شد .
لباشو به ارومی روی مارکش گذاشت و یه بوسهی اروم اما طولانی رو بهش هدیه کرد《مارک کوک》
《تبناطفخثنهباحلجخیحففخپرنایح۵لپخبحعیجرنعی》
و این باعث شد جونگ کوک که سرشو توی گردن ته برده بود بیدار شه و دور و برشو انالیز کنه
_ اه چقد بدنم درد میکنه
بعد گفتن این جمله اتفاقات دیشب یادش اومد و سریع اشک تو چشماش جمع شد و با ترس به تهیونگ نگاه در این حین هنوز تو بغل ته بود و تهیونگ با لبخند بهش نگاه میکرد اما وقتی که نگاه ترسون جونگ کوک رو روی خودش دید اون حس خوبش از بین رفت .
_ت..تو چیکار کردی؟...چراا.. هق ...
وسط حرفاش هق هق میکرد جوری که دل سنگو هم اب میکرد
+ بلند شو ببرمت حموم ... گریه هیچ فایده ای نداره الان دیگه تمام و کمالت مال منه ... هرچند از اولم بود
جمله اخرشو به ارومی گفت ولی این حرفای تهیونگ هیچ تغیری تو حال کوک بوجود نمیاورد و اون با مشتای کوچیکش صورتشو پوشونده بود و هق هق های مظلومانش به راحتی به گوش میرسید
براید استایل بغلش کرد و بردتش توی حموم .
سعی کرد با رایحش یکم اروم ترش کنه و همینکارم گرد الان دیگه جونگ کوک گریه نمیکرد و سرشو به سینه ی محکم و عضلانی تهیونگ تکیه داده بود .
ته همونجوری که کوکی کوچولو رو توی بغلش داشت وان رو پر کرد و با احتیاط اونو داخل اب گرم گذاشت و خودشم پشتش قرار گرفت.
با دستای بزرگ و کشیدش زیر شکم و کمرشو ماساژ میداد و گردنشو بوسه بارون میکرد و اما کوک با حر فشاری که تهیونگ به کمرش وارد میکرد ناله میکرد .
قلبش میگفت از این اغوش لذت ببر
ولی منطقش میگفت ازش فاصله بگیره تا دوباره اسیب نبینه
غریزش میگفت با صدای تپش های قلبش که دقیقا زیر گوشش بود اروم بگیره و به خلسه ای رویایی منتقل بشه ولی عقلش میگفت اون کسی هست که دیشب بهت اسیب زده.
جونگ کوک واقعا گیج شده بود نمیدونست چیکار کنه نمیدونست به کدوم حس وجودش گوش کنه .
تو بغلش اروم گرفت این حسو دوست داشت اما از صاحب این حس میترسید.
ارمشی که دریافت میکرد رو دوست داشت اما منشأ این ارامشو دوست نداشت .
ماساژ های الفا و اب گرم بلخره کار خودشو بعد از یک ساعت کرد و درد کمر کوک اروم گرفت. طوری که الان توی اون اغوش گرم ، بین اون بازو های بزرگ و عضلانی به خواب ناز رفته بود .
+ جونگ کوک پاشو بریم صبحونه بخوریم
+ جونگ کوک؟ .... هی کوکی
وقتی با صورت خوابش مواجه شد وجودش پر از اکلیل شد.
+ یه جوری تربیتت میکنم که دیگه مجبور نشم تنبیهت کنم .چون با هر بار گریه کردنت منم عذاب میکشم همه کسم 《 صافت بشید یکم 》
بعد یه لبخند با طعم عشق بهش هدیه داد و تن نحیف و پر از لاو بایتشو بغل کرد و دوباره باهم روی تخت با همون حوله اا زیر پتو های گرم تو اغوش هم بخواب رفتند هر چی باشه دیشب شب سخت و پر از هیجانی رو گذرونده بودند :)
■■■■■■■■■■■■■■■
□□□□□□□□□□□□□□□
●●●●●●●●●●●●●●●
○○○○○○○○○○○○○○○
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نزدیکم بشید جیغ میکشم😭😖
واتپد محدودم کرده بود حتی نمیتونستم فیک بخونم الانم خواستم بیشتر بنویسم ولی نمیزاره🥺
به حر حال یکی از ریدرای خیلی خوبم یه عالمه فن ارت ویکوک برام فرستاده .😍
@BPBTS3
قول میدم در حین فیک اگه دیدم حالت هاشون به اونا میخوره ازشون استفاده میکنم شما هم فیض ببرید🤗LOVE YOU ALL😍🌈🌵
اهان یه چیز دیگه خیلی جاها دیده بودم که ریدر هایی که ادیت میزنن برای نویسنده هاشون کاور درست میکنن 🥺 میشه اگه یکودومتون بلدین برای منم درست کنین🥺منکه اینهمه خوبم🤗🤭
YOU ARE READING
𝓦𝓮𝓵𝓿𝓸𝓶𝓮 𝓣𝓸 𝓗𝓮𝓵𝓵
Romanceکاپل : ویکوک ژانر : ارباب برده ای ، اسمات ، امپرگ ، اندکی کمدی ، رمنس .............................. پدری که پسرشو فقط بخاطر پول و قمار میفروشه ............................. جونگ کوک : من چه بدی ای در حقت کردم که اینجوری باهام رفتار میکنی ؟ همه حر...