PART 1

1.2K 90 19
                                    


سال ۲۰۲۰
چنگی به موهاش زد احساس درد رو کامل میتونست با کشیده شدن موهاش حس کنه.

میتونست کشیده شدن تک به تک تار موهاشو حس کنه؛ولی هیچ چیز جلو دار داد کشیدنشو کشیده شدن موهاش توسط خودش نبود.آلارم قرمز برای پرستارای اون دیوونه خونه به زنگ در اومده بود.

پارک جیمین،قاتل سریالی و دیوونه ای که بعد ماه ها دستگیر شده بود و به دیوونه خونه ی هوپلس انتقال پیدا کرده بود؛علت دیوانگیش هنوز براشون مشخص نبود ولی هرچی که بود اتیشش با یونگی حار میشد.

پرستار هایی که با شتاب وارد اتاقش میشدن هم جیمینو میترسوندن و هم اونرو تشنه به خونشون میکرد.
تمامی صحنه های دورو برش اروم و اهسته شده بودن هم همه ی پرستار ها کل مغزش رو در بر گرفته بود.

با گرفته شدن دستا و پاهاش و حس کردن زنجیرهای سرد دورشون جیغ گوش کر کنی کشید و فقط در کلمه های اخر بیهوشیش توسط امپول تونست بگه:
+به اون دستا دست نزنین حرومزاده ها به اونا یونگی دست زده بود شما حق ندارین رد دستاشو از رو دستام پاک کنین.
طولی نکشید که چشماش سیاهی رفت و فقط تونست "برگرد" رو اروم به زبون بیاره.
پستار های ترسیده و هول کرده بالاخره نفساسوده ای کشیده بودن اینبار نه کسی زخمی و یا کشته شده از این اتاق در میومد.

تک به تک از اتاق خاکستری رنگ بیرون اومدن و در رو بستن و بعد از خروجشون به تابلویی که بالای در بود نگاه گذرایی کردن "اسم:پارک جیمین،دلیل:نامعلوم"

فلش بک سال ۲۰۱۷
چشمهای پف کرده و قرمز از اشک،لباس های خاکی و کثیفش خودنمایی میکردن و جیمین دیگه صدایی نداشت که چیزی بگه یا کمکی بخاد

مکان:پرورشگاه ضد اسیایی"COLD BLOOD"واقع شده در نیویورک.

پارک جیمین
متولد سال ۲۰۰۲،پیدا شده وسط شهر در حال مرگ،گناه:آسیایی بودن.

فک میکردم دیگه اخرین نفسامه سه روزی میشد که نه اب و نه حتی تیکه ای نون تونستع بودم بخورم اروم بی صدا کنار پیاده رویه بزرگ شهر ولو بودم و منتظر مرگ

،کسی داشت صدام میزد ولی من نمیتونستم باور کنم اخه کی با یه نوجوون،اونم اسیایی وسط پایتخت آمریکا میتونست کاری داشته باشه چشمهامو به زور باز کردم نور شدید خورشید کور کنندهه به چشمام خوردنو باعث شدن دوباره محکم ببندمشون و صدای ناشناسیو بشنوم که صدام میکرد سعی کردم این بار چشمهام رو باز کنم و به طرف صدا بچرخم مردی تقریبا سی ساله با لباس کشیش و صلیب بزرگ فلزی دور گردنش دوباره صدام زد

_پسر؟نمیخای جوابمو بدی؟
سعی کردم دهن خشک شده و بو دارمو به حرف زدن وادار کنم طول کشید ولی بالاخره کلمه ای از دهنم خارج شد
+ب...بله

_کمک میخای؟
دوباره خاستم حرف بزنم ولی دهنم خشک تر و بی جون تر از این حرفا بود مرد اخم ریزی کردو گفت
_اره..اره تو به کمک احتیاج داری

و این منی بودم که فقط به سر تکون دادن کفاف کردم.
مرد هر دو دستش رو به زیربغل هام زدو بلندم کرد سعی کردم باری براش نباشمو خودم راه برم.

_به خودت فشار نیار خودتو ول کن من میبرمت.

انگار که منتظر همین حرف باشم،سعی و تلاشو برای راه رفتن ول کردمو مرد با تمام قدرت منو کشید به سمت ماشینی که این روزها مدل بالاترین و بروزترین ماشین حساب میشد.

در رو باز کردو اروم نشوندم رو صندلی .

+ولی اقا من کثیفم این باعث میشه صندلیای نو تون کثیف بشن منو بزارین رو زمین.

با هزار زور تونستم این چند کلمرو پشت سر هم بزارمو بگم ولی اون فقط اخمی کردو رفت.باد سردی به گونه های سردو سفید از بیجونیم خورد و خودمو روی صندلی راحت ماشین جمع کردم.

صدایی از درون میگفت نخاب ولی من به خاب عمیقی احتیاج داشتم حتی به خابی که هرگز ازش بیدار نشم احتیاج داشتم،ولی همون صدا باعث بیدار موندنم میشد تا وقتی که مرد با لباس کشیش بدو بدو و نفس زنان کنارم ایستاد صدای باز شدن پلاستیک بطری به گوشم رسیدو بعد چند ثانیه ای نرمی و مرطوبیه اب بود که توی دهنم و بعد روی صورتو بدنم پخش شد.

تو اون لحظه احساس زنده بودن کردم احساس گلی که اخرین لحظه های خشک شدنش بهش اب برسرو داشتم.

_نخاب پسر نخاب بیا این چند تیکه گوشتو دارو رو هم بخور جونی نداری.

نمیدونستم چرا بعد اینهمه اتفاق دارم به یه غریبه اعتماد میکنم ولی بدنم احتیاج به اب و غذا داشت این من نبودم که داشت تصمیم میگرفت این بدنم بود که داشت بجای من انتخاب میکرد تا خودش رو زنده نگه داره.

دهنم توسط مرد باز شدو طعم لجن دارو توی دهنم پخش شد.صورتم از تلخی دارو جمع شده بود حتی میتونستن عق بزنم بطری اب رو دوباره اب رو نزدیک لبام کردو منرو مجبور به خوردنش،تیکه شده ی گوشت رو توی دهنم‌گذاشت.

_افرین پسر خوب!...

چند تیکه دیگه گوشت و بعد خواب عمیقی بود که توسط دارو ها به سمتم اومد.

_________

چشمهام رو توی اتاق تاریک و بسته به صندلی چرمی ای باز کردم بع اطراف نگاه دوختم هر نوع وسایل شکنجه ای که فکرش رو بکنی دورو برم بودن وول خوردم تا خودمو نجات بدم ولی موفق نبودم احساس نا امنیتی نداشتم ولی احساس بد چرا.

بعد تقلاهای بی فایده ام چشمم به مردی خورد که بدون اینکه چهرش معلوم باشه به در تکیه داده بود
_پارک جیمین فکرشم نمیکردی نه؟
+ت..تو کی ای ازم چی میخای
قیافه ی مرد رو نمیتونستم ببینم و صداها وهم همه های دورم باعث شد از خاب پرت بشم و به شدت چشم هام رو باز کنم.

.....
امیدوارم اینبار خوب شده باشه و خوشتون بیاد.

_COLD BLOOD_Where stories live. Discover now