PART 2

486 58 6
                                    

دید جین

کیم سوکجین:متولد ۲۰۰۱، ۱۶ سالع پیدا شده در کالسکه ای کهنه مقابل در پرورشگاه.

در همون حال که داشتم لباسای خودمو جیمینو تا میزدم چشمم به جسم عرق کردش خورد احتمال میدادم که داره خواب روز های اولو میبینه.

این اواخر کارمون شده بود نصفه شب از خواب پریدن و دید زدن جیمین که چیزیش نشده باشه جسه و اعصاب ضعیفی داشت و به گفته ی سویو و دکترش جیمین ضعف هورمونی داشت.

با صدای "هیی"مانندش به سمتش چرخیدم با شتاپ از جا بلند شدو نشست اطرافشو دید زدو وقتی منو تو اتاق دید نفس اسوده ای کشید.

با قدم های بلند به سمتش رفتمو دارو هاشو از کشوی میز کناری در اوردم.

_بازم خواب؟

سرشو تکون داد:اوهوم ولی اینبار ترسناکتر.

قرصاشو از پلاستیکش در اوردمو با یه لیوان اب ولرم دادم دستش با دستای کوچیکو تپلش قرصارو از دستم برداشتو همشو یکباره خورد.

_نمیخای بری مشاوره؟

+برا چیزی که دست خودم نیس؟

_بچه اینایی که میبینی کابوسه میترسم روت تاثیر بزارن .

+ولش کن هیونگ چیز خاصی نیس اگه ادامه پیدا کرد میرم.

خواستم چیزی بگم که در باز شدو سویو دست به کمر و با صورتی قرمز پشتش دیده شد.
نتونستم جلوی خودمو نگه دارم تا به این چهره نخندم

:برو به کفن عمت بخند.

محکم تر خندیدم،همونجور دست به کمر با جدیت  به سمتمون اومد.

:من این بچرو دادم دستت که از گشنگی بکشیش؟با اینبار چندمیه که دیر میکنین واسه غذا؟.

از جا پاشدمو تیشرت مشکی رنگمو تو تنم درست کردم.

_نخوردمش که بیا بردار ببرش اصن واس خودت عایشش.

و جیمینو از گوشه پیرهن حلش دادم به سمت سویو.

:پرو نشو،دوتاتون...بیوفتین جلو بینم هردوتونم زیادی پرو کردم از این به بعد فرستادمتون برین همالی میفهمین.

وقت صبحانه داشت تموم میشد پس تصمیم گرفتم بیصدا بیوفتم جلو و برم.

پله های چوبی و براق ساختمون با دیوارایی که پر از نقاشی هایهه الهه ها و مسیح بود همخونی زیبایی داشتن،صدای ضعیف پیانو رو پوشیه خوب این پرورشگاه بود که باعث میشد کسی نفهمه اینجا چه بی عدالتی هایی که میشه،باعث میشد کسی که از بیرون میاد نفهمه اینجا چه جهنمیه و همه زیر زبون اینجارو بهشت نام گزاری کرده بودن بخاطر ظاهر زیباش و وسط جنگل بودنش.

دید جیمین

دوان دوان از پله ها پایین رفتمو خودمو به در بزرگ چند متریه اتاق غذا خوری رسوندم.

هم همه ی بچه ها گوش کر کن بود.همیشه به صداهای بلند الرژی داشتم و دارم؛هر گوشه از اتاق بزرگ یک اتفاقی در طی رخ دادن بود.
بعضی ها هم بدون هیچ تکون خوردنی به کتاب توی دستشون خیره بودن و دل بیچاره منو به لرزه مینداختن.

انگار که سر جام میخکوب شده باشمو زمان وایساده باشه،خیره بهش نگاه میکردم اون...اون مجبور نبود انقدر سردو و دلزن باشه ولی همین ها کافی بود تا تو دلم چند تا پروانه شروع به پرواز کنن زیر لب زمزمه کردم"مین یونگی تو با من تو این دوماه داری چیکار میکنی"

وقتی به خودم اومدم که کسی دست روی شونم انداخته بود؛اول به دست شخص و بعد به چهرش نگاه کردم جونگ کوک بود.

_بد عاشق شدی کوچولو!..

ناخوداگاه اخمی وسط پیشونیم نشست

+اگه باز اومدی اعصابمو بهم بریزی مواظب باش که فیشت دست منه

صورتشو اورد نزدیک جوری که دماغامون مماس هم بودن

_کدوم فیش؟...عه تهیونگو میگی؟تو خودت مواظب باش که فیش خودتم دست منه

با ابرو به یونگی اشاره کرد.چشم غره ای به حرفش رفتم

+خیلی دلم میخاد توف کنم تو صورت جئون

ابرو بالا انداختو لبشو به معنای زشته گاز‌گرفت:عه عه زشته ادم با دوس پسر فیکش اینطوری رفتار نمیکنه پارک.

خواستم چیزی بگم که از کمرم گرفتو به ساکن ترین گوشه اتاق کشوندم دستاشو روی دیوار بغل سرم واسه خودش تکیه گاه کردو گفت

_پیشنهاد بدیم نیست اگه بخای میتونی تو دهنم توف کنی

از اعصاب خوردی خندیدمو ادای زدن به دیکشو در اوردم که تو خودش جمع شد

+کوک خیلی تو نقشت فرو رفتی دوسش داشتم.

با گذاشتن دستم رو لباش خفش کردمو ادامع دادم:قانون اول ما فقط بخاطر مریضیه توجه تو باهمیم، این یه رابطه واقعی نیس، قانون دوم هر نوع دس درازی یا پا از گلیم دراز کردن مساویه شکستن دستت میشههه شیر فهم شد؟.

باهر حرفم یکی از انگشتامو جلو چشش بالا میاوردم

بدون اینکه بزارم چیزی بگه استینشو تا سمت میز همیشگیمون کشیدم، جینم رسیده بودو رو میز مشغول حرف زدن با نامجون بود.

جین:به به اقا تشریف میاوردین بابا اصن چرا اومدین....کدوم گوری بودی پارک؟؟؟

کلمات اخرو با داد گفت چشامو تا حد ممکن براش معصوم کردمو گفتم

+به این بگو دو ساعت داشت فک میزد(به کوک اشاره کردم)

سری از تاسف تکون داد که نامجون اشاره کرد که بشینیمو غدامونو بخوریم

دوماهی بود که سویو بعد اونروز اوردتم اینجا و من اینجا موندنی شدم همون روز اول با جین و بعد با نامجونو کوک اشنا شدم رفیقای خوبی برای هم شده بودیم ولی هیج وقت اون روز اول و اخلاق رفتارای یونگی با کوک رو فراموش نمیکنم....

فلش بک به روز اول

.......

امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
شرط اپ ۱۷ ووت

_COLD BLOOD_Onde histórias criam vida. Descubra agora