قه قه ای زدو از روم بلند شد.+بمیرمم اینکارو نمیکنم ، پدوفیلو گذاشتم کنار.
لبخندی به روش زدم.
_به ی ورم حالا انگار چنسالشه و کیه!!!
همونطور که سرمو گذاشته بودم رو پاهای ته حس شدید خواب الودی بهم دست داد؛نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم انگار که کسی سعی در بستنش داشته باشه،بدنم به سمت سردو خشک شدن داشت میرفت.
ته با حس اینکه میخام بخوابم پاشو تکون داد تا بیدار نگهم داره؛ولی...ولی بیفایده بود انگار که داشتم میمردم و اعلاعم زندگی تو بدنم داشت ضعیف میشد.
تهیونگ:هی پاشو میخایم غذا بخوریم.....با توام جیمین پاشووو چرا چشات خمار شده.
جیمین:و...لم کن میخام بخابم،نمیتونم بیدار بمونم.....؛باید بخابم ته.
کلماتی که از دهنم در میومدن و خودم نمیگفتم انگار یکی داشت زورم میکرد که حرف بزنم و اینارو بگم
چشام کم کم تار و تاریک شدن.
تهیونگ:جیمین ببدار شو.
..................................................
با حس اینکه دارم خفه میشم چشمام رو با شدت باز کردمو از جا پریدم ولی دوباره پرت شدم رو صندل سفتی که روش دراز کشیده بودم.
همه جا تاریک و خوفناک بود؛بدنم انگار رو حالت فرار و استرس بود؛فقط میدونستم که باید فرار کنم و اینجا جام امن نیست.
بوی اشنایی به مشامم میرسید ولی،ولی من که تا حالا همچین عطری بو نکشیده بودم پس چطور انقدر برام اشناست؟!.
به اطراف نگاه کردم چند قدم دور تر یه شب خاب نور ضعیفی روشن بود فقط،به روبه رو سر چرخوندم در بزرگو فلزی که بنظر میرسید خیلی سالم باشه.
با به یاد اوری چیزی که حتی خودممنمیدونستم چیه به دستو پاهام نگاه کردم در کمال نا باوری فقط یه پنتی سفید و کثیف شده با خون تنم بود؛و دستو پاهام به چهار گوشه ی صندلی ای که حالت صندلی دندونپزشکیارو داشت بسته بود.
(جیمین تا حالا همچین چیزهایی رو نه دیده و نه شنیده برای همین اسمای وسیله ها وقتی از ذهن جیمین نوشته میشه نامعلومه و شبیه هاش رو میگه)موقعیتم قابل درک نبود و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم بجز حس ترسو استرس چیز دیگه ای تو مغزو بدنم حس نمیکردم؛اونقدری استرس داشتم که بدنم میلرزیدو عرق سرد میریختم،نفس نفسام ازترس شروع شد بدون اینکه حتی دست خودم باشه گریه کردم و اسمی رو داد کشیدم ولی خودم اسمی که داد کشیدم رو نمیشنیدم.
گیج و منگ بودم انگار که این اتفاقات یه سریال باشه و من تماشاچیش
صدای اشنا و همینطور غیر اشنایب به گوشم رسید.

YOU ARE READING
_COLD BLOOD_
General Fiction"دیگه تموم شد؟!مال توام!؟" سرش روبا حسرت بوسید"دیگه تموم شد مال منی" بعد از اون روز جیمین فقط با چند کلمه زندگی کرد!"این ادمای نابسامون کاری باهات میکنن که حتی به مرگ هم ریکشنی نشون نمیدی." Couple:yoonmin,kookv,namjin Ganer:romance,dram,bdsm,smut