با شنیدن باز شدن در روی صندلی به عقب برگشت تا ببینه مزاحم اینوقت شبش کیه.:نامجونا!...اینجا چیکار میکنی!
نامجون از پشت در کنار رفتو به جیمینی که روی تخت خواب بود خیره شد.سعی کرد در رو بیصدا ببنده انچنان موفق نبود ولی به کار میومد.
با لبخند مردونه ی همیشگیش به طرف جین که مشکوک نگاش میکرد رفت.صندلی سیاه رو دوباره برگردوند سر جاش،جین تو اینه ی میز به نامجونی که بهش خیره شده بودو لبخند میزد خیره شد.
هر بار که بیشترو بیشتر بهش نگاه میکرد احساسه دوباره عاشق شدنو داشت،گرچه سنای هردوشون واسه ی رابطه کم بود،ولی باور داشت که با اتفاقات ۶،۷ سال اخیر صددرصد هردو از نظر عقلانی به ۴۰ سالگی رسیده بودن.
+نامجون!...نمیخای بگی چی باعث شده این وقت شب بیای اینجا؟!.
از افکارش در اومد. به سمت گردنش خم شدو بوسه ی ریزی روش کاشت.جین نگران از حال روحیه ی نامجون با لبخند مسخره ی روی لبش از جا بلند شدو نامجونو روی صندلی نشوند.
_چیه؟نکنه فک میکنی دیوونه شدم؟حق ندارم بیام دوست پسر زشتو بیریختمو ببینم.
در حالی که دستای جین رو توی دستاش گرفته بود و به چشای گردش خیره بود گفت.جین نگاهی به تخت جیمین کرد تا ببینه صدای بلند نامجون بیدارش نکرده باشه.
با کوبیدن استین بلند لباس خابش به صورت نامجون با اخم غر زد.
+عههه صداتو بیار پایین الان جیمین بیدار میشه تا صب نمیتونه بخابه،دوما نخیر حق نداری از صب تا شب پیشتم الان هوس کردی دوست پسر زشتتو ببینی؟
دوباره با استینش به اونطرف صورت نامجون کوبیدو ادامه داد.
+اصن زشتم دیگه پاشو از اتاقم برو بیرون تو خوشگل پسندی .
سعی کرد نامجونو از رو صندلی بلند کنه و بندازتش بیرون ولی موفق نبود که هیچ بلکه با شدت افتاد تو بغلش نامجون جینی که داشت هر لحظه بیشتر به پایین سر میخورد رو از کمر گرفتو رو پاش نشوند.
_خودت به من میگی جیمینو بیدار میکنی بعد خودت داد میکشی.
جین سرشو کوبید به شونه ی نامجون و با حالته گریه نالید.
+اینهمه چیز گفتم تو به اون گیر دادی فقط؟؟؟
نامجون با تاسف سر تکون دادو کمر جین رو نوازش کرد تا اروم بگیره،همیشه جواب بود اینکار.
با نوازش های مککر نامجون روی کمرش ارومتر شدو سرش رو روی شونش گذاشت.
+نامجوناا.
نگاه به صورت بیحالش کردو جواب داد.
_هاا.
با نک انگشت روی سینه ی نامجون اشکال غیر قابل تشخیص میکشید.
YOU ARE READING
_COLD BLOOD_
General Fiction"دیگه تموم شد؟!مال توام!؟" سرش روبا حسرت بوسید"دیگه تموم شد مال منی" بعد از اون روز جیمین فقط با چند کلمه زندگی کرد!"این ادمای نابسامون کاری باهات میکنن که حتی به مرگ هم ریکشنی نشون نمیدی." Couple:yoonmin,kookv,namjin Ganer:romance,dram,bdsm,smut