PART 7

229 35 0
                                    


:جین؟!...

جین برگشت به سمتشو هردو به هم دست دادن؛ولی حتی به من نگاهم نکرد!.

این عادلانه بود؟!؛این عادلانس که قلبم ذهنم روحم دنبالش باشه ولی اون حتی نگاهمم نکنه؟!.

یونگی:این حرومزادرو واسه چی اوردی!.

جیمین:بهتره حرف دهنتو بفهمی مین یونگی.

خم شد جلو صورتمو با پوزخند گفت:

یونگی:و اگه نفهمم؟!.

از حرس دندونامو روهم فشار دادم.

................

CLD
زمان:دوماه بعد.
مکان:جنگل.

خب دوماهی از جریان ناراحت کننده ی دعوای تهیونگو و یونگی که جونگ کوکم قاطیش شده بود میگذره.

خداروشکر تهش فقط ت دفتر مدیر و بیمارستان تموم شد و به تهیونگ اسیب جسمی زیادی نرسیده بود و تو این دوماه منو جین سعی کردیم حال روحیشم خوب کنیم،جونگ کوک یکماه اول رو روش نشد رخ به بقیه نشون بده ولی بعد یماه تصمیم گرفت بیادو معذرت خواهی کنه و مشاورشو شروع کنه ولی همچنان با یونگی رو دنده لج بودن؛ جونگ کوک و یونگی فقط برای اینکه بقیه دست از سرش بردارن یه دست داده بودن تا بگن باشه باشه اشتی کردیم ولی هر لحظه اماده بودن تا سایه همو با تیر بزنن؛نامجونم حداعقل از رو ادمش کرده بودم تو یماهی که غرورش نکشید بیاد سمت جین داشت خودشو میخورد.

و خدارو برای دومین بار شکر که تونسته بودم تو این دوماه همرو با همدیگه اوکی کنم اکیپ خیلی خوبی شده بودیم؛

جین و نامجون هیونگ با یونگی کنار اومده بودن و خیلی خوش بش بودن باهم البته اگه کلکلای بین منو جینو یونگی نبود بیشتر خوش بودیم؛منو جونگ کوکم که کلا تو یه فاز دیگه بودیم که فقط خودمون و تهیونگ میدونستیم این فاز چه فازیه

جونگ کوک سعی میکرد خودشو نزدیکع ته کنه ولی این بشر که اسمش تهیونگه جونگ کوکو میزد با نگاهاش،حالام وسط جنگل درحال پیکنیکیم.

جین و نامجون روی زیرو دراز کشیده بودن و مث زوجای مزدوج داشتن باهم حرف میزدن؛یونگی مث همیشه داشت کتابشو میخوندو اخمشم از بین ابروهاش نمیرفت عایششش این بشر و اخماش رومخمننن.

اصن ب من چ خلاصه منو جونگ کوکم اینطرف مشغلول پخت پز گوشتاو..... بودیم.

+اوهه گل پسر ما انقدر عمیق به چی فک میکنه؟به من دیگع اره؟.

جونگ کوک با هندونه هایه زیر بغلش از اعتماد بنفس گفت؛ چشم غره ای رفتمو گوشتارو چرخوندم

_پررو شدیا!

سری تکون دادو با خنده "همیی"کرد.

کمی از سسی که درست کرده بودو تو یه قاشق چایخوری چوبی به سمتم گرفتو گفت
 
+زر مفت نزن خوشگله اینو طعم کن ببین چی درست کردم.

_COLD BLOOD_Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang