یلحظه خون ب ه مغزم نرسید تهیونگ؟...بردنش بیمارستان؟؟
هول واسترس بدنمو گرفت و دهنم شروع به خشک شدن کرد.
جیمین:چ..چی شده؟!
با همون هولی دستای نامجونو گرفتمو گفتم
جیمین:هیوونگ تو،توضیح بده چی شده خواهش میکنم.
به جونگ کوک نگاهش دوختو با تاسف سر تکون داد.
یعنی مقصرش کوک بود؟!ولی به چه دلیلی.
بدنمو کامل به سمتش چرخوندمو و سرمو خم کردم تا به صورتش که انداخته بود پایین نگاه کنم.با نگرانی و بغضی که انگار بدونم چیکار کرده باشه
جیمین:نه کوک بگو که اونکارو نکردی!.
سرشو بیشتر به سمت پایین هدایت کرد.
کوک:گند زدم یونگی فهمید.
با این حرفش خونم تو رگام جوش اورد. اون الان جدیع؟تنها مشکلش اینه که یونگی فهمیده که داشته به تهیونگ تجاوز میکرده؟!.
لعنتی پس اونهمه عشقی که ازش تعریف میکرد چی از پیرهنش گرفتمو به سمت خودم کشیدمش.
اخم ریزی بین ابرو هام بودو از شدت اینکه نمیتونستم بخاطر بیماری مسخرم تو این لحظه نفس بکشم چشام تا ته باز شده بود.جیمین:الان جدی ای تو؟فقط مشکلت اینه که یونگی پست تر از خودت فهمیده داری چهگهی میخوری با زندگیه یه بچه؟!واقعا حرفی ندارم برات بجز اینکه خودتو گمو گور کن تا نه من نه یونگی و نه هیچکس دیگه برا یمدت نبینیمت از الان به بعدم قراری که گذاشته بودیمم ریدم توش چون تو لیاقت هیچیو نداری...هیچییی.
نامجون:بسه جیمین ما همه ی این حرفارو بهش زدیم تو فقط داری غرورشو با تکرار کردنش میشکونی.
این حرف نامجون عصبیم کرد.یعنی چی این تبعیض لعنتی یعنیی چییییی؟.
با عصبانیت به سمت چرخیدمو تقریبا داد زدم.
جیمین:واقعا که هم تو هم کوک عقلتو از دست دادی ریدم تو غرورش این اگه غرور داشت حتی به این فکر نمیکرد که به ته اسیب برسونه.
با شدت از جا پاشدم جوری که صندلی افتادو توجه بقیه به میز ما از خیلی وقت پیش جلب شد.
به سمت جین قدم برداشتمو از دستش گرفتم زورش کردم از جا پاشع.
جین:داری چیکار میکنی.
به حرفش اهمیت ندادمو پیش گوش نامجون خم شدم.
جیمین:نمیزارم شما برینین تو زندگیه بقیه پس تا وقتی که اخلاق گندو تبعیض کارتو درست نکردی جرعت نکن بهش نزدیک شی.
و با جین از اون مکان زهرماری دور شدیم.اصلا نمیتونم باورشون یا درکشون بکنم.چطور یه ادم میتونه به کسی که عاشقشه اسیب روحی جسمی بزنه.رابطه جین و نامجونم به من ربط نداره ولی احساس مسئولیت کردم تا نزارم جین هم اسیب ببینه.
YOU ARE READING
_COLD BLOOD_
General Fiction"دیگه تموم شد؟!مال توام!؟" سرش روبا حسرت بوسید"دیگه تموم شد مال منی" بعد از اون روز جیمین فقط با چند کلمه زندگی کرد!"این ادمای نابسامون کاری باهات میکنن که حتی به مرگ هم ریکشنی نشون نمیدی." Couple:yoonmin,kookv,namjin Ganer:romance,dram,bdsm,smut