CHT3_A long sleep

1.3K 151 37
                                    

{یک خواب طولانی}


~Park Jimin~

استکان ها و لیوان های گرون قیمت رو روی میز چیدم و تنقلات رو وسط میز گذاشتم....وقتی کارای چیدن میز تموم شد گردنمو کج کردم و قلنجمو شکستم...

-آه....خسته شدم....احساس میکنم کوه جا به جا کردم

یونگی با ابروهایی که بالا انداخته بود و داشت ظرفا رو شال میکشید تا تمیز شه بهم نگاهی انداخت

-خسته نباشی پهلوون...چیدن 8 تا لیوان و گذاشتن ظرف تنقلات روی میز بایدم اندازه کوه جا به جا کردن سخت باشه....عجب کار سختی

+الان داری تیکه میندازی؟

با اخم گفتم و یونگی در حالی که ظرف ها رو روی هم گذاشته بود و میوورد تا روی میز بزاره گفت

-نه چه تیکه ای....فقط دارم میگم خسته نباشی

+این "به خونه خوش اومدی" روی دیوار رو میبینی؟....اینو هم من زدم...نمیدونی چقد سر تزئینش فسفر سوزوندم برای همین انقدر عالی به نظر میاد

یونگی نگاه بیخیالی به طرح روی دیوار که با چندتا بادکنک و شرشره تزئین شده بود نگاه کرد و شونه ای بالا انداخت... پوفی کشیدم و خودمو روی کاناپه رها کردم

-نمیفهمم چرا باید برای برگشتن اون پارتی بگیرین؟

+خیلی ناراضی میتونی بری...یادت رفته خودتم یک مدت رفته بودی انگلیس قبل اینکه برگردی خودت مجبورمون کردی برات پارتی بگیریم؟

-ولی اون فرق داشت

+دقیقا چه فرق فاکی داشت؟ میشه برام توضیح بدی؟

-خب....

وقتی دیدم نمیتونم دلیل خوبی بیارم فقط آه کشیدم و سرمو انداختم پایین

-آههههه....باشه فرقی نداره....فقط درک نمیکنم از کی با سویونگ صمیمی شدی؟

+تو این دو سال خیلی چیزا عوض شده پارک جوجمین...از جمله رابطه هامون

-لعنت به این اسم مستعار ...انقد به من نگو جوجمین

با کلافگی غر زدم. یونگی درحالی که گلدون گل های الاله رو روی میز میذاشت گفت:

-تازگیا عین این پیرمردا خیلی غر میزنی میدونستی؟

+تنش اطرافم زیاد بوده....ولی دیگه بهم نگو جوجمین

بهش با انگشت اخطار دادم ولی سعی کردم حالت صورتم بی خیال باشه که فکر نکنه اینجوری میتونه حرصم بده که پوسخندی زد

-باشه نمیگم

همین موقع زنگ خونه به صدا در اومد و صداش توی کل فضای خونه پیچید....

-فکر کنم مهمونا اومدن....

+چند نفر رو دعوت کردی؟

᭝‌ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت Where stories live. Discover now