{گذشته ی مخوف}
~Min Yoongi~
با عجله وارد بخش شدم و به سمت کارمندی که پشت میز بود دویدم...در حالی که نفس نفس میزدم و عرق سرد از پیشونیم میریخت با صدایی گرفته گفتم
-یونهی...مین یونهی کجاست؟
زن بعد از چندین ضربه روی کیبورد کامپیوتر و کشش موس زیر دستش رو به من کرد و با ارامش خاصی گفت
-همین طبقه راهر سمت چپ بخش بستری ها رو پیدا میکنید...
و با انگشت راهروی ته سالن که به سمت چپ میرفت رو نشون داد...تعظیم کوتاهی کردم و به سرعت خودمو به جایی که نشون داده بود کشوندم...وارد بخش که شدم رونا رو دیدم که روی یک تخت دراز کشیده بود و سعی داشت سوجون که اروم اروم گریه میکرد رو اروم کنه و دکتر بالای سرش بود و تخت های دیگه هم چند تایی پر بودن و بعضیا با پرده پاراون دورشون پوشیده شده بود
نفس راحتی کشیدم و خدا رو شکر کردم حالش خوبه...به سمتشون قدم برداشتم که رونا منو دید
-یونگی....
کنار تختش ایستادم .نمیدونستم چه واکنشی باید بهش نشون بدم..عصبانی باشم یا ناراحت یا نگران؟بهم گفته بود چیزی نمیشه پس چرا اینجوری شد؟؟؟نگاهمو به دکتر دادم
-حالش خوبه؟
+بله...این فقط
*من خوبم
رونا پرید وسط حرف دکتر سفید پوش که نگاهمو بهش دادم...نیم خیز شد و بعدش روی تخت نشست .نگاهم به پشت دستش که سرمی بهش وصل بود افتاد...
-فقط توی پاساژ یکهو سرم درد گرفت و نفس کشیدن برام سخت شد...
+مگه چی خوردی؟
-من چیزی نخوردم
طلبکار و غرغر کنان گفت که همین نشون دهنده این بود که حالش خوبه و جای نگرانی نیست.سرمو به نشونه تاسف تکون دادم
-شما چیکاره بیمار هستید؟
با سوال دکتر به برگشتم و گفتم:من برادرشم
-میتونم باهاتون حرف بزنم؟
+بله...
دکتر بیرون رفت و رو به سوجون کردم و اشک مزاحمشو از روی گونش با شستم پاک کردم..اون بچه خیلی معصوم و کوچیک بود شاید باید یک مدت خیلی کوتاه پیشمون میبود
-گریه نکن بچه...مواظب نونات باش تا بیام
+چشم
سوجون با بغض گفت که هوفی کشیدم و به سمت جایی رفتم که دکتر رفته بود...کنار دیوار راهرو ایستاده بود و سمتش رفتم
-چیزی شده؟
+بله...خب طبق ازمایشات خواهرتون فهمیدیم که فراموشی داره
YOU ARE READING
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت
Fanfiction،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فصل دوم فنفیکشن جسارت • ⤎ بعد از برملا شدن رازهای نهان شده و جسارتی که جئون جونگکوک برای فریب دادن خانواده لی و خیانتی که در حق رونا و عشقشون کرد، حالا همه چیز خیلی نفرتانگیز پیش میرفت. البته نه برای جونگکوک! در یک ج...