{چیزهایی که میبینم فقط توهمه}
~Min yoongi~
اخرین چمدون رو داخل درب عقب ماشین گذاشتم و کش و قوسی به خودم دادم...نگاهی به اپارتمان نامجون انداختم .
-بالاخره...دارم از اینجا میبرمت...
ته دلم خوشحال بودم که این قضیه داره به خوبی تموم میشه...گرچه تو خونه منم زیاد امنیت براش وجود نداره ولی بازم بهتر از اینجاست...با استفاده از اسانسور به طبقه پنجم رفتم و دوباره وارد اپارتمان یونگی شدم...
نامجون از توی اتاق رونا در حالی که دستشو سعی داشت بگیره همراه با رونا میومد بیرون
-اه نامجون خودم میتونم راه برم میشه ولم کنی؟
+ولی تو هنوز کامل خوب نشدی...
-ای بابا...پاهام فلج نشده که ولم کن نامجون
+نمیشه...اگه بخوری زمین و یونگی بفهمه دخل من بدبختو میاره
-اه ولم کن حس بچه های دو ساله بهم دست داد
در حالی که دستامو به کمرم گرفته بودم و به اون دو نگاه میکردم لبخندی زدم....عین دوتا بچه کیوت بهم پریده بودن...به سمتشون قدم برداشتم تا متوجه حضورم بشن
-چرا انقدر سر و صدا میکنید؟میخواین سویونگ بیدار شه وفاتحمونو بخونه؟
+یونگی...نگاش کن من میتونم راه برم ولی همش به من خودشو میچسبونه
رونا با دیدنم چشماش برق زد وسریع شروع به گلایه کردن کرد
-من فقط دارم سعی میکنم کمکت کنم خودمو بهت نمیچسبونم عجبا
رونا اخماشو توی هم کرد و با لب و لوچه اویزون گفت
-من هنوز کامل تو رو نمیشناسم...اگه بخوای به خاطر ازار جنسی بهم نزدیک بشی چی؟به پلیس گزارشتو میدم
نامجون با دهن باز بهش خیره شده بود و منم به زور سعی داشتم جلوی خندمو بگیرم.
-چی؟؟؟؟ازار جنسی؟واو...من دو سال تموم تو رو توی تخت تر و خشک کردم و مراقبت بودم...عجب ادم قدرنشناسی هستی ها..
نامجون گوشاش سرخ شده بود و این یعنی داره جووش میاره.با چشمای که از حدقه زده بود بیرون سعی میکرد از خودش دفاع کنه.رونا دست به سینه شد و گفت
-همون حمام کردن من توی تخت...از کجا بدونم دیدم نزدی؟قیافت شبیه این ادمای هوس بازه
+هوس بااااز؟
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده....نامجون قیافش خیلی باحال شده بود و از اون سمت رونا شبیه یک بچه کیوت شکاک...
-وای شما دوتا چرا عین خروسا بهم میپرین؟....
در حالی که سعی میکردم خندمو نگه دارم گفتم که نامجون با دلخوری بهم گفت
YOU ARE READING
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت
Fanfiction،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فصل دوم فن‌فیکشن جسارت • ⤎ بعد از برملا شدن رازهای نهان شده و جسارتی که جئون جونگکوک برای فریب دادن خانواده لی و خیانتی که در حق رونا و عشقشون کرد، حالا همه چیز خیلی نفرت‌انگیز پیش می‌رفت. البته نه برای جونگکوک! در یک ج...
