لبخند بزن!
خنده هام متوقف نشدنی بود.این واقعا دیگه مسخره ترین شوخی تمام عمرم بود.اصلا این شوخی نبود.یک دروغ کثیف و زشت بود!اشک فرضی گوشه چشمم رو گرفتم
-بابا...چطور میتونی توی این موقعیت جوک بگی؟اصلا قشنگ نبود
بابا اخم ظریفی کرد و همزمان میتونستم ترحم رو از توی چشماش ببینم
-این شوخی نیست رونا...حقیقت رو گفتم
خنده ام در یک لحظه خشک شد و به بابا چشم دوختم.این یک شوخی مسخره نبود و واقعی بود؟!یعنی چیزی که گوشای من شنید راست بود؟پوسخندی زدم و از جا بلند شدم
-ببین میدونم الان خیلی ازم ناامید شدی ولی باور کن من میخواستم
+چطور تونستی همه این سالا بهم دروغ بگی؟23 سال جای یک ادم دیگه زندگی کردم؟اسم یکی دیگه رو روی خودم گذاشته بودم و ادعا میکردم دختر توام؟خیلی مسخرست...
اینبار خنده هام از روی ترس نبود.از روی جنون و دیوانگی بود.قهقه هام شدت گرفت و بابا با نگرانی بهم نگاه میکرد
-رونا؟خوبی؟
+من؟عالیم...بهتر از این نمیشم!یک دروغ و خلاء بزرگ توی گذشتم وجود داشته و من الان فهمیدم به نظرت چه حالی دارم؟
با قیافه جدی و حق به جانبی بهش گفتم.
-دخترم ببین
+خفه شو!من حتی دختر تو نیستم چرا بهم میگی دخترم؟
خنده عصبی کردم و به خودم اشاره کردم...
-من لی رونا نیستم...دختر تو نیستم...پس..پس فکر کنم اینجا دیگه جای من نباشه
درسته اینجا جای من نیست.من دیگه نسبتی با اون مرد روی تخت نداشتم پس نباید کنارش میموندم.با فهمیدن این حقیقت زمزمه کنان از اتاق خارج شدم.بدون در اوردن هیچ کدوم از وسایل...بدون توجه به صدا زدنای بابا...نه..اون مرد!
توی راهروی بیمارستان قدم میزدم.من...من دخترش نبودم.مادری نداشتم پدری نداشتم...اصلا..اصلا من کی بودم؟همه این سالا به جای یکی دیگه، با هویتی که قرار بود مال کس دیگه ای باشه زندگی کردم و اسم اونو یدک میکشیدم.اگه من لی رونا نیستم
پس من کیم؟؟؟
خنده دیوونه واری سر دادم که توجه افرادی که از کنارم رد میشدن بهم جلب شد.اهمیتی نمیدادم.من کی بودم؟هیچکی!حتی..حتی نمیتونم بفهمم والدین واقعیم کیان؟زندن یا مردن؟واقعا از این بدترم میشد؟حس پوچی زیادی دارم...این من نیستم درسته؟
YOU ARE READING
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت
Fanfiction،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فصل دوم فنفیکشن جسارت • ⤎ بعد از برملا شدن رازهای نهان شده و جسارتی که جئون جونگکوک برای فریب دادن خانواده لی و خیانتی که در حق رونا و عشقشون کرد، حالا همه چیز خیلی نفرتانگیز پیش میرفت. البته نه برای جونگکوک! در یک ج...