{ یک بازی کثیف!}
Lee Rona
ارایش ملایم... سایه چشم ملیح با یک رژ صورتی کم رنگ. موهای باز و لباس رسمی تمیزی پوشیدم و از جا بلند شدم. برای اخرین بار نگاهی توی ایینه به خودم انداختم.کاملا اماده و حاظر!
از اتاق بیرون زدم و از پله ها خونسرد پایین رفتم...امروز به طرز عجیبی شاداب و سرحال بودم و هیجان خاصی توی وجودم شکل گرفته بود. وقتی به سمت در حرکت میکردم یونگی کنارم اومد
_مطمئنی میخوای این کارو کنی؟
با همون لبخندم به سمتش برگشتم و به چشمای نگرانش خیره شدم. نباید انقدر نگرانم باشه دیگه میتونم از پس خودم بر بیام!
_مطمئن تر از همیشه! بعدا میبینمت
دوباره راهمو به سمت در خونه کج کردم که ساعدم بین دستای مردونه یونگی گیر افتاد. حرکتی نکردم و همون جور به رو به رو خیره مونده بودم
_هنوزم وقت هست رونا... اگه بخوای میتونم ببرمت دگو یا یک جای دیگه تا کسی نتونه...
+یونگی
میتونستم حس کنم صدام جدی شده. سرد و خشک مثل یخ! برگشتم و با چهره ای که دیگه لبخندی روش نبود بهش خیره شدم
_به نظرت من قصد فرار دارم؟ به نظرت ساکت میمونم؟! مطمئنا نه! من مثل مادرت که حتی تو لحظه مرگشم سکوت کنه و با فکر فرار کردن جونتو نجات میده نیستم!
کامل به سمتش چرخیدم و با لبخند منظور داری به چشمای بهت زدش زدم.
_خوب به من نگاه کن یونگی...من لی رونام! درسته از نظرت خیلی پاک و معصومم و ممکنه مهربون و دلسوز باشم ولی یادت که نرفته؟ شیطان هم یک روز فرشته بود!
و پوسخندی که جدیدا زیاد مهمون صورتم میشد... خودم میتونم به وضوع حس کنم که کلی تغییر کردم...ولی دنیا همیشه یک جور نمیمونه و ادمام تغییر میکنن غیر اینه؟
دست یونگی رو با فشار از ساعدم جدا کردم
_به هوسوک و نامجون بگو ظهر بیان اینجا.. باید با هم حرف بزنیم!
و به سردی پشتمو به اون پسر بهت زده کردم و از خونه خارج شدم...ناسپاس نیستم و از یونگی برای نجات دادنم بی نهایت ممنونم. ولی اون نمیتونه توی تصمیمات زندگیم دخالت کنه!
به ساعت مچیم نگاه کردم تا ببینم چقدر دیر کردم. اگه با تاکسی دربست بگیرم و ترافیکی نباشه به راحتی میتونم به شرکت بلک لایت برسم...
~~~~~
از در اون اتاق بیرون اومدم تا داوطلب بعدی که یک پسر جوون تر بود بره داخل برای مصاحبه... توی راهروی سفید و تمیز شرکت قدم برداشتم تا از اونجا خارج شم...
VOCÊ ESTÁ LENDO
᭝ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت
Fanfic،، وضعیت: پایان یافته 𓏲 • فصل دوم فنفیکشن جسارت • ⤎ بعد از برملا شدن رازهای نهان شده و جسارتی که جئون جونگکوک برای فریب دادن خانواده لی و خیانتی که در حق رونا و عشقشون کرد، حالا همه چیز خیلی نفرتانگیز پیش میرفت. البته نه برای جونگکوک! در یک ج...