CHT20_truth 2

1.2K 125 48
                                    

حقیقت2

~Jimin~

وارد عمارت شدم و در حالی که دستای عرق کردم رو به شلوار جذب میمالیدم تا استرسمو کم کنم به سمت اتاق رونا حرکت کردم.
مطمئنا توی اتاقش بود با اون وضع پاش نمیتونست زیاد راه بره.به پشت در اتاقش رسیدم و سعی کردم با کشیدن نفس های عمیق هیجان و استرسم رو بخوابونم
چند تقه به در زدم و اون جوابمو داد

-کیه؟

+منم جیمین...

صدایی از داخل نیومد.یعنی از دیدن من تردید داشت؟

-بیا تو

دستگیره در رو پایین کشیدم و وارد اتاق نسبتا بزرگش شدم.خوبه حداقل جونگ کوک نامردی نکرده و بهش نگفته توی انباری بمونه و بهش اتاق خوبی داده!

جلوتر رفتم و صندلی جلوی میز ارایش رو برداشتم و کنار تختش کشیدم و روش نشستم.توی گوشاش هنذفری گذاشته بود و مشغول خوندن کتاب بود که اون ها رو دراورد و کتاب رو گوشه تخت گذاشت

-ببخشید خلوتت رو بهم زدم

+مهم نیست حوصلم سر رفته بود

جامو روی صندلی تنظیم کردم و به پاش که تا زانو داخل گچ بود نگاه کردم.رونا نگاه خیرمو روی پاهاش حس کرد و ملحفه نازک رو روشون کشید

-خب...چی میخواستی بگی؟

نگاهمو از پاهای زیر پتو به چهره خسته رونا دادم.چقدر شکننده به نظر میرسید.چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود

-موضوعی هست که خیلی وقته...میخوام بهت بگم

+همونی که اون شب قبل تصادف بهش اشاره کردی؟

سرمو انداختم پایین و سرمو به نشونه تایید تکون دادم.انگشتاشو توی هم قلاب کرد و با چهره ای بی خیال بهم چشم دوخت

-خب این چه موضوعیه که بخاطرش من به جات تصادف کردم؟

~Park jungkook~

-چی داری میگی؟میگی همه اینا کار جین و تهیونگ بوده؟

سویونگ سرشو به نشونه مثبت تکون داد.با دست جلوی دهان بازم رو گرفتم.وقتی اومد فکر کردم درخواستی ازم داره ولی چی؟اومد و بهم گفت تمام این مدت جین و تهیونگ دستشون با هم تو یک کاسه بود و منو از راه به در میکردن؟!

-داری..داری دروغ میگی..امکان نداره

+همش حقیقته..جیمین میخواست بهتون بگه ولی میترسید حرفشو باور نکنید برای همین خواست اول با رونا حرف بزنه .اما رونا قربانی جیمین شد!

اخمی کردم و به جلو خم شدم.

-منظورت چیه؟

+یعنی خب...جیمین اونشب میخواست به رونا راجب همین مسئله بگه و جین هم با ماشین سعی داشت به جیمین بزنه اما...رونا خودش رو انداخت وسط

᭝‌ 𝐂𝐨𝐮𝐫𝐚𝐠𝐞 𝐒2 | جسـارت Where stories live. Discover now