[05]

277 109 27
                                    

درآخر تو عاشقِ همون آدمی می‌شی که باعث می‌شه دنیا رو متفاوت ببینی.

بعد از اینکه تونست اولین بار رو با موفقیت پشت سر بذاره و از زیر آشنا شدن با زین در بره، بقیه‌اش دﯾﮕﻪ آﺳﻮن‌تر ﺑﻮد. لیام ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﺎیی که زین هم اونجا بود می‌رفت. ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ اون‌ها ﺗﻮ ﯾﻪ داﻧﺸﮑﺪه ﻧﺒﻮدن. در ﻧﺘﯿﺠﻪ لیام ﻣﺠﺒﻮر ﻧﺒﻮد زحمت زیادی به خودش بده.

اﻣﺎ اﯾﻦ وﺳﻂ ﻫﻨﻮز ﯾﻪ ﺳﻮال ﺗﻮ ذﻫﻦ لیام باقی مونده ﺑﻮد. ﻃﺒﻖ ﺣﺮف‌های زﯾﺮو، ﻣﺮدﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ این بوده ﮐﻪ اون و زین تو دنیاهای قبلی ﯾﻪ زوج ﺑﻮدن. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺴﺎب اﮔﻪ ﺑﻪ زین اﺑﺮاز ﻋﻼﻗﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻫﻢ ﭘﯿﺶ نمیاد. ﭘﺲ ﭼﺮا؟ ﭼﺮا هنوز ﺑﺎﯾﺪ ازش دوری می‌کرد؟

زﯾﺮو زرتی ﺑﻪ ﺳﻮال لیام ﺟﻮاب داد : ﭼﻮن زین ﻋﺎﺷﻘﺘﻪ، ﻓﻘﻂ ﻧﺸﻮن نمی‌ده.

حقیقتا لیام ﺑﺎور نمی‌کرد زین ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﭼﻮن مب‌دونست 98 تا مرگ قبلیش به اون ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻮدن. ﺣﺲ می‌کرد ﺷﺎﯾﺪ 98 ﺗﺎ ﺑُﻌﺪ قبل رویای رابطه داشتن با زین رو داشته و خب هر رویایی بهایی داره. اﻟﺒﺘﻪ اون اﻻن ﺗﻮ این دﻧﯿﺎ ﺑﻮد. دیگه علاقه‌ای به اون رویاهای احمقانه نداشت.

زﯾﺮو ﮔﻔﺖ : ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻮ اﯾﻦ ﺑُﻌﺪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﺸﯽ. ﻓﻬﻤﯿﺪی؟

لیام ﺟﻮاب داد : ″باشه.″

″ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی ﭼﻮن ﻫﯿﭻ دوﺳﺘﯽ ﻧﺪاﺷﺘﻢ و خیلی اتفاقی زین اوﻣﺪ ﺳﺮاﻏﻢ ﺗﺎ تنهاییم رو پر کنه من ﻋﺎﺷﻘﺶ شدم. اﻣﺎ ﺣﺎﻻ دﯾﮕﻪ اﯾﻨﺠﻮری نمب‌شه. اول این ﮐﻪ دﯾﮕﻪ قرار نیست با زین آشنا شم. دوﻣﺎ، ﺣﺎﻻ ﺗﻮ رو ﮐﻨﺎرم دارم ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎت ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻢ.″

ﭘﺲ... اﻧﮕﺎر درﺑﺎره‌ام ﺟﺪی‌ای.

″معلومه.″

ﺳﺨﺘﻪ ﯾﮑﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻪ ﺑﺎﻫﺎش ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ و ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ هم ﺗﺮﮐﺶ ﻧﮑﻨﻪ.

اﮔﻪ زﯾﺮو ﺟﺴﻢ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ داﺷﺖ، لیام می‌تونست ﻗﯿﺎﻓﻪ‌ی ﺧﺠﺎﻟﺖ زده‌ی زﯾﺮو رو ببینه.

ﻫﻢ اﺗﺎﻗﯽ لیام ﺗﺎزگی‌ها ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ لیام شیش میزنه. ﻫﻤﯿﺸﻪ تو هپروت ﺳﯿﺮ می‌کرد و ﻫﺮ از ﮔﺎﻫﯽ هم می‌خندید. نمی‌دونست ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎر ﮐﻨﻪ.

هر چی بیشتر به لیام نگاه می‌کرد به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسید جز اینکه لیام ﯾﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪه ﯾﺎ عقلش رو از دست داده. البته گزینه اول خیلی فضایی به نظر می‌رسید پس همون مورد دوم درست بود.

لیام ﺧﺒﺮ ﻧﺪاﺷﺖ ﻫﻢ اﺗﺎﻗﯿﺶ داره ﺑﻪ چه چیزهایی ﻓﮑﺮ می‌کنه اﻟﺒﺘﻪ اﮔﺮ می‌دونست هم ﺑﺎز اﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪاﺷﺖ. ﺑﻪ تخمش ﻫﻢ ﻧﺒﻮد دﯾﮕﺮان ﭼﻪ ﻓﮑﺮاﯾﯽ درﺑﺎرش می‌کنن. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺧﻮدش ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺎﺷﻪ ﮐﺎﻓﯿﻪ بقیه‌ی چیزها پشمش هم نبودن.

4:48 [Ziam Mayne Version - Completed]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin