جنی جیغ سرشار از دردی کشید ولی برای اینکه جلوی صداشو بگیره دستشو جلوی دهنش گذاشت
+دستشو از روی دهنش کنار زد*
+دیگه هیچوقت صداتو ازم دریغ نکن
جنی فقط چشماشو بسته بود و حتی نای حرف زدن نداشت
شوگا بعد از چند دقیقه که تکون نمیخورد تا جنی بهش عادت کنه آروم شروع به حرکت دادن خودش کرد
بعد از ۲۰ دقیقه،همزمان به اوج رسیدن و شوگا خودشو از جنی بیرون کشید
کنار جنی دراز کشید و با دستش موهای توی صورت جنی رو کنار زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت
شوگا بلند شد تا وان رو آماده کنه
وان رو از آب گرم پر کرد و جنی رو تو بغلش برد
اول خودش وارد وان شد بعد جنی که پاهاش رو توی شکمش جمع کرد بود و سرشو روی سینه شوگا گذاشته بود
همزان که با موهای جنی بازی میکرد خیلی آروم زیر شکمش رو ماساژ میداد تا شاید از دردش کم کنه
+خیلی درد داری؟
-م..من خوبم
+هر وقت خواستی بگو ببرمت بیرون
-باشه
ساعتی رو توی حمام گذروندن
شوگا جنی رو لب وان نشوند و حوله رو دورش پیچید
موهاش رو با حوله خشک کرد و دستشو گرفت و بردش توی اتاق
روی تخت نشوندش و کمک کرد لباس بپوشه
جنی روی تخت دراز کشید و پاهاش رو توی شکمش جمع کرد
+میخوای برات چای یا مسکن بیارم؟
-نه نیاز نیس..فقط یکم میخوابم
+میخوای پیشت دراز بکشم؟
-آره بهت نیاز دارم
لبخند کیوتی زد و کنار جنی دراز کشید
پتو رو روی جنی کشید و اونو توی آغوشش کشید
متوجه نشد کی خوابش برد
تا صبح همونطور خوابیدن
ساعت هشت و نیم صبح با صدای آلارم بیدار شدن
جنی حواسش به اتفاقی که افتاد بود نبود و یهو سر جاش نشست که درد نفس گیری زیر دلش پیچید
+هی هی هی آروم، من خاموشش میکنم تو دراز بکش
آلارم رو خاموش کرد و قهوه درست کرد پشت جنی چند تا متکا گذاشت تا بلند تر بشه و بتونه قهوه اشو بخوره
به جنی که که مشغول خوردن قهوه اش بود خیره شده بود و از اینکه عشقش کنار بود لذت میبرد
این افکارش باعث شده بود لبخند کمرنگی روی لباش نقش ببنده
+ببینم هنوز پشیمون نیستی؟
-نه خوشحالن از اتفاقی که افتاد، البته پشیمونم میشدم هم کاریش نمیشد کرد..
+منظورت چیه؟
+ینی واقعا پشیمونی؟
-با خنده گفت:نه میخواستم اذیتت کنم ولی دلم نمیااااد
و سرشو جلو برد و بوسه کوچیکی روی گردن شوگا گذاشت
+شوگا با قیافه کیوتی سرشو کج کرد
+هی بیا یه عکس جدید بگیریم
-با این قیافههه؟ یکی ندونه فک میکنه از گچ تغذیه میکنم که انقد رنگم پریده
+لوس نشو تو همه جوره خوشگلی بیب
-جنی لبخند خجالت زده ای زد و سرشو پایین انداختتوی اینستاگرامش استوری کرد و اولین نفری که دید نامجون بود
نامجون برای شوگا نوشت:
هی یون دوس دارم باهاش آشنا شم
ناهار ببینمتون؟
شوگا: باشه میبینمت
جنی آروم بلند شد و جلوی میز آرایشش نشست
رژ لب صورتی کم رنگی به لبش زد و شونشو برداشت تا موهاشو شونه کنه
شوگا پشت سرش وایساد و دستشو کرد تو جیبش
دست جنیو رو هوا که داشت موهاشو شونه میکرد گرفت و شونه رو از دستش گرفت
و شروع کرد به شونه زدن موهای جنی
شونه رو روی میز گذاشت و سرشو جلو صورت جنی برد
جنی متعجب و سوالی نگاهش کرد
+یالااا
-چی یالا؟ خنگ شدم؟
+من بوس میخواااام
جنی لبخند کیوتی زد و روی گونهشوگا گذاشت
+واقعا جدی ای؟
جنی:😐
+یااا تو خیلی خنگییی
و لبای جنی رو بوسید
+خانم کیم زود تر آماده شو برای ناهار با نامجون قرار داریم
جنی آماده شد
-هی من آمادم، بریم؟
شوگا همزمان با اینکه تیکه آخر نارنگیشو توی دهنش گذاشت گفت:
+اوهوم بریم
از اتاق بیرون رفتن
جنی دستشو توی جیبش کرده بود
شوگا دست جنیو از توی جیبش بیرون کشید و توی دستش گرفت و نیم نگاهی به چهره جنی انداخت
+هی نامی چطوری؟
×هی یون خبرارو ترکوندی پسر
نامجون دستشو به طرف جنی دراز کرد..
×خوشبختم خانم کیم
-تعظیم کوچیکی کرد* منم همینطور
+خب شما چی میخورین؟
-امیدوارم تا غذا رو بیارن ما رو درسته نخوری
+هی من اصلا ام پرخور نیستم
+اگه پر خور بودم الان این سیکس پکارو نداشتم
×هی راستی به جیمین ام گفتم بیاد اشکالی نداره؟
+ن اوکیه
-جنی دستشو زیر چونش گذاشته بود و اطرافو نگاه میکرد
+شوگا مشغول کار کردن با گوشیش بود
-هوفف* پس کی جیمین میاد؟ از گرسنگی مردم
و سرشو روی شونه شوگا گذاشت
شوگا از این حرکت جنی ذوق کرده بود و لبخند کوچیکی زد
=هی هی ببخشید که دیر کردم
+یا جیمینا خیلی استخون دوس داری؟
=هان؟
+اگه یکم دیر تر میرسیدی هممون اِسکلت میشدیم
جیمین چشماشو چرخوند
=چیزی سفارش دادین؟
×هنوز نه
سفارششونو دادن و منتظر بودن تا غذاشونو بیارن
جیمین دستی توی موهاش کشید و به صندلیش تکیه داد
نگاهش به جنی که مشغول ور رفتن با انگشتای دست شوگا بود کرد
حواسش نبود ک مدت طولانییه که داره نگاهش میکنه
شوگا متوجه جیمین شده بود و با صاف کردن صداش و زل زدن به جیمین بهش فهموند ک هوششش مال خودمه
جیمین سریع نگاهشو برگردوند و همون موقع بود که غذاشونو آوردن
مشغول خوردن بودن که..