𝒑𝒂𝒓𝒕(18)

26 1 0
                                    

صبح"
+بیبی من
+داره دیرمون میشه
+خانوم‌ کیم؟
-هوممم
-ولم کن میخوام بخوابممم
+دیر شده بیبی باید بریم
-جنی بلند شد و توی جاش نشست
-چشماش از خوابالودگی باز نمیشد
+شوگا جنی رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید
ش

وگا و جنی اون روز قبل از کنسرت مصاحبه داشتن
حاضر شدن و به بک استیج کنسرت رفتن
(مصاحبه اونجا انجام میشد)
کانگ یونهو:سلام آقای مین و خانوم‌ کیم
×ممنونم که دعوتمو قبول کردید
×با سوالی که ذهن همه رو مشغول کرده شروع میکنم
×آیا دوباره باهمین؟
+بله یسری سوتفاهم پیش اومده بود که رفع شد
×و اینکه قضیه بچه چیه؟
+بچه.. خب راستش ما یکم قبل از اینکه از هم جدا بشیم جنی باردار شده بود و ما خبر نداشتیم
بعد از اون مشکلات که از هم دور بودیم اون خودش تنهایی بچه رو بدنیا آورد
+منم اول نمیدونستم بچه منه تا وقتی خودش بهم گفت..
×خانوم کیم میتونین بهمون بگین چجوری آشنا شدین؟
-امم ما سر ام وی که خارج شهر بود همو ملاقات کردیم و من پارتنر شوگا انتخاب شدم
بعدش به هم علاقه مند شدیم و اینجوری شد
×اول کدومتون پیشنهاد داد؟
+من اول پیشنهاد دادم
×خانوم کیم زندگی با مین یونگی که فرد معروفیه چجوریه؟
-من از چند سال قبل عاشق بند اونا بودم و هیچوقت حتی فکر نمیکردن از نزدیک ببینمشون
اما الان که رسما اعلام کردیم که باهمیم من هیچ مشکلی ندارم
-گاهی سخت میشه چون یون خیلی خسته میشه اما خب شغلشه..
×پس یعنی الان آگوست دی متاهله و حتی بچه داره؟
+با خنده*بله همینطوره
×و سوال آخر اینکه شما رسما ازدواج نکردید درسته؟
+بله درسته
×خیلی ممنونم که به سوالاتمون جواب دادین
×میتونم یه عکس ازتون بگیرم‌برای تام نیل برنامه؟
+حتما

شوگا و جنی رفتن اتاق گریم‌که شوگا برای کنسرت آماده شه حین‌ اجرا شوگا‌یه پارت داشت که معنی‌ عاشقانه ای داشت و تمام مدت به جنی خیره شده بود و میخوند اجرا تموم شد و شوگا و جنی از محل کنسرت بیرون اومدن رسیدن خونه "شوگا با همون لباسا خودشو روی تخت اندا...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شوگا و جنی رفتن اتاق گریم‌که شوگا برای کنسرت آماده شه
حین‌ اجرا شوگا‌یه پارت داشت که معنی‌ عاشقانه ای داشت و تمام مدت به جنی خیره شده بود و میخوند
اجرا تموم شد و شوگا و جنی از محل کنسرت بیرون اومدن
رسیدن خونه "
شوگا با همون لباسا خودشو روی تخت انداخت و چشماشو بست
-هی یونگی نمیتونی با این‌ لباسا بخوابی
-بالای سر یونگی رفت و بهش زل زد
+با همون چشمای بسته*خب پس درشون بیار
-باخنده*خیلی پررو شدی مین یونگی
+اوهوم‌میدونم
+دست جنی رو کشید و توی آغوش خودش انداخت
به همون حالت خوابیدن تا صبح..

𝐲𝐨𝐨𝐧𝐠𝐢+𝐣𝐞𝐧𝐧𝐢𝐞Where stories live. Discover now