صبح سلیا بیدار شد
از سکوتی که خونه داشت میشد فهمید بقیه خوابن
رفت نگاهی به اتاق جنی و شوگا بندازه که..تعجب کرده بود اما باید قبول میکرد که اونا باهمن
سمت روی به برگه برای جنی نوشت:
_________________________________________
یا جنی ممنون از اینکه گذاشتی پیشت بمونم
خیلی ممنون
امیدوارم که با عشق زندگیت زندگی خوبی داشته باشی
لاووو.
_________________________________________
و اونو کنار تختشون گذاشت
کمی بعد جنی بیدار شد و خواست بلند شه بره دستشویی که شوگادستشو کشید و اونو توی بغل خودش انداخت
+بیا یکم دیگه بخوابیم
-خیلی خوابیدیم دیگه باید بلند شیم
+هوف حداقل بزار یه استوری بگیرم
-یا خیلی خبجنی سرشو توی گردن شوگا فرو برد و چندتا مارک روی گردنش گذاشت
-خب دیگه آقای مین امروز کنسرت داری
+میخوام تو ام باهام بیای
-اوکی
آماده شدن و به محل کنسرت رفتن(سانی رو پیش خواهر هوپی گذاشتن)
شوگا داشت گریم میشد و طراحای لباس،لباس هاشو آماده میکردن
بعد از اینکه آماده شد سه چهار دقیقه به شروع اجرا مونده بود
پیش جنی که توی بک استیج بود رفت
-هی کرواتت کج شده
-بیا برات درستش کنمشوگا گونه جنی رو بوسید
+من دیگه میرم هیونگا منتظرمن
-موفق باشی ..ددی من
+جانم چی؟😐
-هیچی
شوگا که از حرف جنی خوشش اومده بود لبخندی زد و رفت روی استیج جنی از پشت صحنه به شوگا نگاه میکرد و میتونست خستگیشو حس کنه
یکی از حرکات رقص شوگا زمین افتاد و نمیتونست تکون بخوره..
جنی هول شده بود و داد میزد و دکترارو صدا میکرد
دکترارو شوگا رو روی بک استیج آوردن و روی صندلی نشوندن
چشماشو به هم فشار میداد و نفس نفس میزد
-ش..شوگاحالت خوبه؟
+شو..شونم
-هی اون ..اون شونش آسیب دیده عجله کنین
دکتر گفت یه گرفتگیه که باید روش یخ بزارن و نگه دارن
جنی کیسه یخو گرفتن و کنار شوگا نشست و یخ رو روی شونش گذاشت
با دست دیگش صورت شوگا رو لمس کرد و با لحنی نگران گفت:
-ببینم بهتری؟
شوگا همونطور که چشماشو بسته بود سرشو به نشونه مثبت تکون داد
+هی من خوبم میتونیم ادامه بدیم
جنی رو بغل کوتاهی کرد و روی صحنه برگشت
+هی آرمی من خوبم یه گرفتگی ساده بود
کنسرت تموم شد جنی و شوگا داشتن از محل کنسرت خارج میشدنجنی با خواهر هوپی تماس گرفت تا بره دنبال سانی
_هی کیم جنی سانی خیلی کیوته اشکالی نداره اگه فعلا پیش ما بمونه؟
-باید به یونگی بگم، یه لحظه
-هی یون جی وو میگه دوست داره سانی یه مدتی پیشش بمونه به نظرت اشکالی نداره؟
+هوم من مشکلی ندارم
-جی وو میتونه پیشت بمونه،میبینمت اونی شب بخیر
رسیدن خونه *
شوگا خیلی خسته بود و خوابش میومد
جنی که دید چشمای شوگا از خواب به زور باز میشه
-میخوای کمکت کنم لباستو عوض کنی؟
شوگا با همون چشمای نیمه باز سرشو به نشونه تایید تکون داد
جنی کنارش نشست و کتشو رو در آورد بعد دکمه های پیرهنشو باز کرد
-آقای مین لطفا دیگه شلوارتونو خودتون عوض کنین
+یااا منتظر اینجاش بودم خیلی نامردی مین جنییی
جنی خندید و از توی کمد شلوار راحتی به شوگا داد
-من میرم بیرون راحت باش
شلوارتو که عوض کردی صدام کن
شوگا شلوارشو عوض کرد و جنی رو صدا کرد
روی تخت نشسته بود تاجنی بیاد
جنی اومد و روی تخت دراز کشید
شوگا خودشو از لای دستاش جنی رد کرد و سرشو روی سینه های جنی گذاشت
+بیب
-هوم
+ددیت امشب خستس فردا جبران میکنم
-یااااا یونگی بگیر بخواب تا با یه چیزی نزدم تو سرت که بخوابی
+حالا چرا عصبانی میشی خب حالا
+جنیا خیلی کیوت شدی میخوام یه عکس بگیرم
-تو همیشه میخوای عکس بگیری
-ولی خب بگیرعکس رو پست کرد وگوشیشو کنار گذاشت و خوابیدن..