𝒑𝒂𝒓𝒕(4)

96 8 0
                                    

کیفش رو از روی زمین برداشت و عذر خواهی کرد سرش رو که بلند کرد متوجه که به شوگا خورده دستشو روی صورتش گذاشت،تعظیم کرد و دوباره عذر خواهی کرد
شوگا دستشو برد و پشت کمر‌ جنی که خاکی شده بود رو تکوند
نگاهشون چند ثانیه به هم گره خورده بود که جنی با صاف کردن صداش جَو رو شکست
شوگا به جنی گفت من دارم میرم سر صحنه همراهم بیا
جنی بدون گفتن چیزی پشتش راه افتاد بعد از چند متری که رفتن، شوگا ایستاد و گفت:
خوشم‌ نمیاد کسی پشت سرم راه بره‌، بیا کنارم!
جنی بعد از لحظاتی مکث کنارش قرار گرفت
به صحنه فیلم برداری که رسیدن شوگا دری رو نشون داد و به جنی گفت اونجا باید حاضر شه جنی سرش رو تکون داد و رفت
شوگا با نگاهش اونو تا مقصد همراهی کرد
لباس جنی یه لباش مشکی بلند سر تا سر تور نازک بود که از روی سینه تا روی رونش پوشیده بود
آماده که شد از اتاق اومد بیرون
به قدری زیبا شده بود که شوگا محو تماشاش شده بود‌
روی صحنه اومد و فیلم برداری شروع شد
فیلم برداری تا ساعت دو شب طول کشید
بعد از تموم شدنش
همه از استودیو خارج شدن به جز جنی و شوگا که داشتن لباسشونو عوض میکردن
هم زمان از استودیو خارج شدن
-جنی!؟
+بله آقای مین؟
-پوف کلافه ای میکشه و میگه:شام خوردی؟
+نه هنوز
-دیر وقته، با من بیا
+اما..
-گفتم بیا
جنی پشت سر شوگا راه میوفته تا به سالن غذا خوری که کاملا خالی بود میرسن
بعد از تموم کردن غذاشون، جنی تشکر میکنه و بلند میشه که شوگا دستشو میگیره..
-کجا میری؟
+دیر وقته،ممنونم بابت شام،شبتون بخیر
شوگا بلند میشه و دستش رو محکم تر‌میکشه و میگه:
مگه من بهت اجازه دادم بری؟
جنی سرشو پایین میندازه
-حالا نیازی نیست خجالت بکشی،تا دم اتاقت باهات میام
+اما..
شوگا با برگردوندن سرش به جنی میفهمونه که ساکت شه
راه میوفتن به سمت اتاق جنی
ساعت یه ربع به سه نصف شب بود
دم اتاق که میرسن شوگا منتظر میمونه تا جنی در رو باز کنه و بره داخل که متوجه چند نفر وه داستن میومدن میشه
جنی رو داخل اتاق هل میده و در رو میبنده
آیرین که با لذت مشغول خوردن نودل بود، با چشمایی درشت شده از تعجب به شوگا و جنی زل زده بود
بعد از چند دقیقه که صورت جنی و شوگا با فاصله کمتر از پنج سانتیمتر ،که به چشمای هم دیگه خیره شده بودن شوگا خودش رو عقب کشید و صداشو صاف کرد :
ف..فردا میبینمت
شب بخیر
و رفت
جنی که تا اون لحظه متوجه آیرین نشده بود وقتی چشمش به صورت متعجب آیرین افتاد و ستمش رفت
+هی آیرین از چیزایی که دیدی به احد الناسی چیزی نمیگی.. متوجه شدی؟
-ک..کیم جنی.. تو با شوگا قرار میزاری...؟
+شوخیت گرفته؟ معلومه که نه، بیرون چند نفر بودن و شوگا دوست نداشت مارو با هم ببینن
برای همین اینکارو کرد
-به کسی نمیگم به شرطی که همه چیزو برام تعریف کنی
+چیزی برای تعریف کردن نیستتتتت
-خیلی خب حالا عصبانی نشو میخوام بخوابم، این ظرف نودلم بردار لطفا، شب بخیر جنی

؟+شوخیت گرفته؟ معلومه که نه، بیرون چند نفر بودن و شوگا دوست نداشت مارو با هم ببیننبرای همین اینکارو کرد-به کسی نمیگم به شرطی که همه چیزو برام تعریف کنی+چیزی برای تعریف کردن نیستتتتت -خیلی خب حالا عصبانی نشو میخوام بخوابم، این ظرف نودلم بردار لطفا،...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
𝐲𝐨𝐨𝐧𝐠𝐢+𝐣𝐞𝐧𝐧𝐢𝐞Où les histoires vivent. Découvrez maintenant