وقتی رسیدن
کوک شوگا رو بیدار کرد
کوک: یون رسیدیم بلند شو
پیاده شدن و خدمت کارت وسایلشونو بردن داخل خونه
شوگا که دید جنی خوابه نخواست بیدارش کنه
بغلش کرد که نامجون بهش اشاره کرد دنبالش بیاد
شوگا همونطور که جنی توی بغلش بود سمت نامی رفت
نامجون: یون اینکه امشب اینجا بمونه مشکلی نداره یا تا هر وقت که بخواد اما اگه خبرش درز کنه که اینجا زندگی میکنه..
+ هی نگران نباش خودم درستش میکنم فقط شاید سه چهار روز زمان بخوام
شوگا جنی رو برد اتاق خودش و روی تخت گذاشتش و پتو روش کشید و کنارش خوابید
طولی نکشید که خوابش برد
صبح جونگکوک طبق معمول میخواست بره شوگا رو بیدار کنه که حواسش نبود اون با جنیه
درو باز کرد و شوگا که مشغول بوسیدن لبهای جنی بود خودشو عقب کشید
+کوک مگه این طویله در نداره که همینجوری میای تو؟!
کوک بدون حرفی رفت بیرون و در و بست
شوگا هوف عصبی ای کشید
جنی فک شوگا رو گرفت و صورتشو سمت خودش برگردوند و دوباره لباشو روی لباش گذاشت
بالاخره از لبای هم سیر شدن و لباسشونو عوض کردن و باهم رفتن پایین برای صبحانه
دم میز شوگا صندلی رو برای جنی عقب کشید تا بشینه
اعضا برای کار روی موزیک جدیدشون باید میرفتن شرکت
+اونجا بیای حوصلت سر میره..
+میخوای دم خونت برسونمت؟
-نه همینجا میمونم تا برگردی
شوگا بوسه ای روی پیشونی جنی گذاشت و خدافظی کردن
جنی مشغول تماشا کردن تلوزیون شد
رفت تا توی خونه گشتی بزنه
وارد اتاق ها نمیشد اما داخلشون رو نگاهی میکرد
عصر تهیونگ از همه زود تر برگشت چون کارش تموم شده بود
وقتی اومد، جنی روی کاناپه نشسته بود و مشغول فیلم دیدن بود
ته: چی میبینی
جنی اسم فیلم رو گفت
ته: به نظر جالب میاد
کنار جنی نشست و مشغول فیلم دیدن شدن
ته:هی یه لحظه نگهش دار من برم دسشویی
کنترل از روی مبل افتاد
هر دو خم شدن تا برش دارن که دستشون روی دست هم قرار گرفت
لحظه ای چشم تو چشم شدن اما جنی فورا دستشو کشید
تهیونگ برگشت و به تماشای ادامه فیلم نگاه کردن که در باز شد و اعضا یکی یکی وارد شدن
شوگا وقتی وارد شد و تهیونگ و جنی رو کنار هم دید از حرص دستشو مشت کرد و بی توجه به جنی که دستشو به نشونه بغل باز کرده بود رفت توی اتاق و در و به هم کوبید
جنی با صدای لرزون در زد
-هی میتونم بیام تو؟
+نه!
نامجون از اونجا رد میشد و دید:
×جنی شوگا چشه؟تو کمپانی که حالش خوب بود
-من نمیدونم..
×فاک..فک کنم بدونم چه خبره
-چطور؟
×اون خیلی خیلی بهت حساسه و اینکه تو و ته به هم نزدیک شدین..
-اوه اما...اما ما فقط فیلم دیدیم...فقط فیلم..
×میدونم هانی یون یکم زیادی حساس شده من حلش میکنم
و نامجون تقه ای به در زد و بی توجه به اینکه شوگا گفت مزاحم نشو وارد اتاق شد
×هی یون اون دختر بیچاره این همه وقت توی خونه تنها بوده و فقط با هم فیلم دیدن
×انقد حساس باشی خوب نیست اون اون بیرون داره میلرزه
+شوگا نیم نگاهی به نامجون انداخت
+بهش بگو بیاد..
نامجون از اتاق بیرون اومد و به جنی اشاره داد بره تو
-م..من..
+هیچی نگو!
-جنی سرشو انداخت پایین و سر جاش ایستاد
شوگا از روی صندلیش بلند شد و سمت جنی رفت
جنی رو به دیوار چسبوند و دستشو کنار صورتش روی دیوار گذاشت
با صدای بلندی داد زد
+هی کیم جنی
+خوشم نمیاد به پسر دیگه ای نزدیک شی هیچوقت!!!
+نمیخوای که تنبیهت کنم خانوم کیم؟
جنی فقط بهش نگاه کرد و قطره اشکی از روی گونش سرازیر شد
شوگا با دیدن اون صحنه دلش به رحم اومد و جنی رو تو آغوشش کشید
+هی تند رفتم بیب منو ببخش
+دیگه گریه نکن خب؟
جنی سرشو به نشونه تایید تکون داد
+بریم شام بپزیم؟
۶ تا آدم گرسنه اون بیرونن تا مارو یه لقمه چپ نکردن یچیزی درس کنیم
و دست جنیو گرفت و برد آشپزخونهشام و درست کردن و سر میز بردن
شام و خوردن و همه انثدد خورده بودن که نمیتونستن درست نفس بکشن
جنی میز رو جمع کرد و ظرفارو شست
+هی دیگه کافیه خودتو خسته نکن..
+بیا بریم بخوابیم
-باشه دو تا مونده اینارم میشورم میام تو برو
+اوکی بیب زود بیا
شوگا رفت توی اتاقش، تیشرتشو در آورد و روی تختش دراز کشید
بعد از چند دقیقه جنی وارد اتاق شد
+درو ببند
+هومم بیا کنارم بشین دلم برات تنگ شده
جنی کنارش نشست
+هی کبودی گردنت کو نباید خوب میشد ، همه باید میدونستن کار منه:(
جنی از خجالت لب پایینشو گزید
+هی اون کارو نکن کار دستت میدم..
سرشو توی گردن جنی فرو برد و بوسه های ملایمی زد..