جلوی پای جنی نشست و سرشو روی پاش گذاشت
جنی به آرومی موهای شوگا رو نوازش میکرد
بعد از چند دقیقه شوگا بلند شد
+من خیلی خستم ،بخوابیم؟
-اوم فکر خوبیه
+شوگا طبق معمول تیشرتشو در آورد و روی تخت دراز کشید
جنی با فاصله از شوگا روی تخت خوابید
شوگا متوجه این شده بود که جنی میترسه بهش نزدیک بشه
جنی پشت به شوگا خوابیده بود و مشغول کار کردن با گوشیش بود
شوگا شونه جنی رو لمس کرد و کمیبهش نزدیک شد
جنی خودشو جمع کرد و سعی کرد مانع شوگا بشه
+هی تا کی میخوای ازم فرار کنی؟
-من..فرار نمیکنم
شوگا از پشت جنی رو بغل کرد و چونشو به شونه جنی تکیه داد و چشماشو بست
+اینکه تنها..سانی رو بدنیا آوردی برات سخت نبود؟
-خودت چی فک میکنی؟
+همش تقصیر من بود..
-دیگه نمیخوام راجبش حرف بزنم
+آره منم..
+وقتی دردت شروع شد کی رسوندت بیمارستان؟
-هیچکس..خودم زنگ زدم به اورژانس
+چاگی تو خیلی سختی کشیدی
-دیگه گذشته..
+جنی
-هوم؟
+من..
-تو؟
+فقط عاشقتم..فراموش نکن
-منم عاشقتم
"صبح"
شوگا بیدار شد و بوسه ای روی پیشونی جنی کاشت
بلند شد و صبحانه رو آماده کرد و شیر سانی رو داد
سانی رو توی بغلش گرفت و جنی رو بیدار کرد
صبحانه رو خوردن
+هی امروز با من بیا کمپانی
-امم
+لطفاااا بیا
-یااا باشه میرم آماده شمرسیدن کمپانی*
وارد کمپانی که شدن خبرنگارا ریختن سرشون و کلی سوال میپرسیدن
_آقای مین آیا دوباره باهمین؟
_آقای مین آقای مین بچه خانوم کیممال شماست؟
_خانوم کیم برگشتین با آقای مین؟
_جنی با گرفتن دست شوگا جواب همه سوالارو دادشوگا لبخندی روی لبش نشست
وارد ساختمون که شدن
اولین کسی که دیدن تهیونگ بود
لبخند مصنوعی زد و بی توجه به راهش ادامه داد
+بیبی من میرم برای تمرین چیزی خواستی بهم زنگ بزن
+نامجون ام امروز کاری نداره توی اتاق 332 میتونه بری پیشش اگه حوصلت سر رفت
جنی تشکر کرد و گونه شوگا رو بوسید
از هم جدا شدن و سانی رو بخش کودکان که مخصوص کسایی بود که تو کمپانی کار میکرد
مسئول اونجا:
_خانم شما اینجا کار میکنین؟
-عام من دوست دختر شوگا ام..
_او بله خانوم مین بفرمایید
چند ساعتی رو اونجا با سانی گذروند
شوگا از اونجا رد میشد و جنی رو از پشت شیشه دید
بعد از چند دقیقه بالاخره دل کند و رفت دنبال کارش
شب که برگشتن خونه یکی از دوستای جنی سلیا به جنی زنگ زد که از خارج اومده یه شب دیگه هتل خالی میشه میتونه بره و امشب جا نداره
قرار شد سلیا اون شب اومد خونه جنی
شوگا توی هال سانی رو بغل کرده بود و مشغول کار کردن با گوشیش بود
سلیا آرمی پر و پا قرص بود و از اینکه جنی با شوگاعه خبر نداشت
جنی در رو باز کرد
×یاااا جنیییی سلاممم
-هییی سلیا بیا تو
مشغول صحبت بودن و به سمت هال میومدن که سلیا یهو شوگا رو دید
خشکش زده بود
×ا...این...این
-سلیا فراموش کردم بهت بگم اون دوس پسرمه..
×گفتی دوس پسرررررر؟؟؟؟؟؟
×کیمم جنیییی تو با شوگایی و من نمیدونممممم؟
شوگا خیلی پوکر به سلیا نگاه میکرد
جنی و شوگا چند لحظه به هم نگاه کردن و همزمان زدن زیر خنده
×وایی من میتونم باهاتون یه عکس بگیرممم؟
-عااام
+اره چرا که نهشب موقع خواب سلیا توی اتاق سانی موند و هنوز باورش نمیشد که دوستش با آیدل مورد علاقش قرار میزاره
اما نمیدونست بچه بچه ی اوناست یا جریان دیگه ای داره ...