تمام کمرم خیس شده کوکی، خواهرم منو میکشه
جونگ کوک بدون اینکه حتی زیپ شلوارش رو ببنده صورتش رو توی گردن دختر فرو کرد و احمقانه و در عین بیخیالی سعی کرد بخوابه
+جفتمون میدونیم که ارزششو داشت
دختر انگشتهاش رو توی موهای جونگکوک فرو کرد و سرمستانه خندید
-البته که داشت!
جونگکوک کاملا روی بدن اوئیف دراز کشیده بود و همین باعث میشد به غیر از قسمتی از زانوهاش جایی از بدنش خیس نشه و اوئیف هم نارضایتی ای از خیسی پیراهنش نداشت.
بعد از یه سکس طولانی توی جنگل بارونی که هنوز هم میبارید و بدن های خیسشون حتی براش لذت بخش هم بود
+قضیه عکس توی گردنبندت چیه اوئیف؟میخوای به فاک بری؟
جونگکوک حالا که تازه قضیه رو به یاد اورده بود کمی بالا تنش رو از روی دختر بلند کرد و به چشمهاش زل زد انگار کاملا فراموش کرده بود تا همین چند ثانیه پیش از شدت خستگی داشت روی دختر بیچاره به خواب میرفت و حتی انرژی بستن زیپ شلوارش رو نداشت.
اوئیف میخواست جونگکوک رو پس بزنه و با بیشترین سرعتی که داره از اونجا فرار کنه. ولی چیزی توی چشمهای پسر بود که توی دریا هم میشد اونو دید. دریا که دروغ نمیگه، میگه؟
+این منو دوست دخترمیم که داریم هم رو میبوسیم،لوسینداو گردنبند رو با ضعف بالا اورد و با تردید منتظر واکنش جونگکوک شد.
احتمالا میکشتش و همینجا دفنش میکرد،مثل کاری که داییش با پسرش کرده بودو همونطور که انتظار داشت
اول گرد شدن چشمهای جونگکوک
بعد پریدنش از سر جاش و با بهت بهش زل زدن
و حرکت بعدی هم قابل پیش بینی بود.-چی؟
....
-چطور میتونی درحالی که یکی یجای دیگه منتظرته با یه نفر دیگه سکس کنی؟
اوئیف نفس عمیقی کشید و بدون اینکه از حالت درازکش خارج شه لبخند غمگینی زد
+اون با دوتا مرد ازدواج کرده کوکی
-من هیچی متوجه نمیشم
+سادست. پدرش توی غمار اون رو به دوتا مرد باخت و حالا نمیدونم چه بلایی سرش اومده، من یکساله که ازش خبر ندارم.
کاش اوئیف داشت به دوست دخترش خیانت میکرد،کاش کتک میخورد و از رو یه درشگه لعنتی پرت میشد پایین، کاش همونجا یه سگ وحشی به جونش میفتاد ولی هیچوقت نمیفهمید که چی توی دنیا میگذره، کاش هنوزم زندانی بود.
سرش رو روی شونه اوئیف گذاشت و مثل یه پرنده بی پناه خودش رو توی بغلش جا کرد.
+توام خیس شدی که.پاشو بریم اصن
YOU ARE READING
cafune || kookv
Historical Fictionکافونه (cafune) ، یک کلمه پرتغالی برزیلی به معنای " حرکت دادن نرم انگشتان میان موهای کسی که دوستش داری ". ولی قطره های بارون اونقدر قشنگ باعث درخشش پوستت شده بودن که انگار تو تکه ای از طبیعت بودی، متعلق به باغ گیلاسی که نور ماهش روی گونه های خیس از...