Mitral regurgitation

352 77 72
                                    

تهیونگ چشمهاش رو چرخوند و با کلافگی منتظر شد دختر جوان جوراب های بلندش رو توی پاش صاف کنه
-بقیشو خودم بلدم آلیس، برو بیرون

بعد از تعظیمی که دختر کرد و تهیونگ حتی اون رو ندید از اتاق بیرون رفت و حالا پسر با لباسهای رسمی همراه خدمتکارش تنها بود

امروز مجبور بود که باندپیچی مچ پاش رو باز کنه چون از نظر پدر و مادر و حتی پزشکش خوب بنظر رسیدن توی جشن تولد خواهرش مهم تر از یه پیچ خوردگی ساده بود

بنظر میرسید هری میخواد چیزی بپرسه ولی هنوز هم کمی خجالت میکشید و فهمیدن زبان بدن هری برای تهیونگ تغریبا اسون ترین کار جهان بود

-تو ده سال از من بزرگتری ولی هنوزم ازم خجالت میکشی. فقط حرفتو بزن

+چیز مهمی نیست

چرا. کسی که داشت از درون از فوضولی خفه میشد هری بود و همچنان کسی هم که با ظاهر خونسرد دستهاش رو پشتش گره زده بود و صاف ایستاده بود و می‌گفت"مهم نیست" بازهم هری بود.

-درباره چیزیه که جیمین بهم داد؟

تهیونگ پوزخندی زد و بدون توجه به چروک شدن لباسش خودش رو روی تخت انداخت

-عااووو البته که هست

هری به هرجایی به غیر از تهیونگ نگاه کرد و با کم رویی سر تکون داد

-در واقع...من یه گندی زدم.

+چطور؟

-از سالها پیش عدد چهارده توی فرانسه نحس بوده و حتی توی مسافر خونه ها برای شماره اتاق ها از سیزده میپرن پونزده.

خب هری اینو میدونست. منظورم اینه که مگه میشه توی پاریس زندگی کنی و از قوانین احمقانش خبر نداشته باشی؟

+و دلیلش افسانه قتل عام بچه های دو رگه انسان و پری توی چهارده سالگیشون بود. تا چهارده سالگی از اونا بیگاری میکشیدن و بعد به بدترین نحو میکشتنشون.
که البته این یه افسانس ولی توی یه دوره ای مردم جاهل باورش کرده بودن

تهیونگ سرش رو بالا و پایین کرد و قسمتی از چتری هاش رو دور انگشتش پیچوند که بنظر هری این کیوت بود.

ولی اون قرار بود با این حرف ها به کجا برسه؟

-دقیقا.ولی چیزی که جالبه اینه که توی بخش خدمتکار ها، بین پله های میانبری که به باغ میرسه، جایی که هیچ نگهبانی نیست یه اتاق چهارده وجود داره

هری نتونست بین باور کردن و بادر نکردن چیزی رو انتخاب کنه.چون محض رضای خدا مگه توی این قصر میانبری برای باغ وجود داشت‌؟ و در مقابل دلیلی برای دروغ گفتن نبود

- اتاق برای گلوریا بود. دختری که از هیفده سالگی اینجا کار میکرد و الان هیچ خبری ازش ندارم، ولی گلوریا تنها اونجا زندگي نمیکرد

cafune || kookvWhere stories live. Discover now