بک با تمام خونسردی به چشمای یسونگ خیره موند و شلیک کرد اما متوجه شد که خشاب تیر داخل اسلحه نیست..که بلا فاصله بعد فهمییدن این موضوع به سمت خروجی دوید و از اتاق خارج شد اما یسونگ بدون دویدن به دنبالش رفت وتلفنی زد
-بیاین بالا ..مهمون ناخونده داریم
بک به سمت اتاقش دوید و بعد باز کردن در اتاق داخلش شد و خواست درو ببنده که متوجه شد چیزی مانع بسته شدن در میشه و از سمت دیگه پیت یکی از پاهاشو لای در گذاشته بود و فشار میداد تا درو باز کنه.
بک نگاهی به اطرافش کرد که ساکشو دید که زیپش بازه و خشاب اصلحش بیرون افتاده و به خاطر مشابه بودن اسلحه خودش با ته مین بدون ول کرد در یک پاشو سمت خشاب برد و سمت خودش کشید و به سرعت خم شد و خشاب برداشت و داخل اسلحه کرد و به پای پیت شلیک کرد.
پیت با درد زیاد پاشو عقب کشید و بک بلا فاصله درو بست.
با درد خودشو کنار کشید و به جنی که داشت نزدیکش میشد نگاه کرد
-اون عوضی به پام شلیک کرد
همون طور که یسونگ راهرو طی میکرد تا به اتاق مورد نظرش برسه یک فرد سیاه پوست درشت هیکل و یک فرد سفید پوست که هیکلش مشابه دیگری بود و معلوم بود کره ای نبودن از اسانسور پیاده شدن به محض پیاده شدنشون یک مرد مسافرد در اتاقشو باز کرد و اعتراض کرد
-معلوم هست اینجا چه خبره؟ این سرو صدا ها برای چیه؟؟
و مرد سیاه پوست همون طور که داشت پشت یسونگ راه میرفت با صدای دورگه در جواب مردک چاق گفت
-بهتره بری تو اتاقتو دهنتو ببندی اینجوری خدماتم شاملت میشه
مسافر که رسما از فرد روبه روش ترسیده بود بی صدا و فوری داخل اتاقش شد و درو قفل کردیسونگ بعد از رسیدن به اتاق مورد نظرش نگاه بیچاره گونه ای به احمق بودن پیت داد و دستگاه رمز یاب به قسمت شناسایی کارت وصل کرد و بعد از چند ثانیه درباز شد و در همون بین بک به سرعت کارای مورد نیازشو انجام داد و قبل از باز شدن در وارد یکی از اتاقا شد
بلافاصله بعد از بازشدن در جنی به همراه دونفر دیگه با اسلحه های اماده وارد اتاق شدن و مشغول گشتن شدن و پشتشون یسونگ وارد شد اما پیت بیرون از اتاق موند به هر حال با اون پا داغونش کمکی هم نمیتونست بکنه همون طور که بقیه درحال گشتن تو اتاقا بودن یسونگ نگاهی به حال انداخت و سمت حمام رفت با وارد شدن به حمام نگاهی به اطراف کرد و اسلحه ای کنار حوله پیدا کرد و برداشتش
در سمت دیگه اتاق جنی و الکس اون مرد سفید پوست وارد اتاقی شدن و قبل این که وارد راهرو بشن بک شلیکی سمتشون کرد که هر دو به عقب رفتن و لعنتی زیر لب گفتن و بک در کنارشو باز کرد و واردش شد تا از در دوم خارج بشهبه محض خارج شدنش اطرافو نگاه کرد چشمش به پیت افتاد که پشت بهش ایستاده بود بی صدا نزدیکش شد و اسلحه رو از پشت روی سرش گذاشت و به سمت راهرو کشیدش
-تکون بخور
بعد از اینکه چند قدم برداشتن یسونگ و افرادش از اتاق بیرون اومدن و بک پیتو سپر خودش کرد و ازپشت به سمت اسانسور حرکت میکرد
-نگاه کن چی اینجا داریم یه توله سگ کوچولو
اسلحه بکو بهش نشون داد
-برتا 92 اسلحه خوبیه
بک حواسش به هر چهار نفر اونا بود خیلی دلش میخواست یه گلوله تو صورت کثیف اون اشغال یادگاری بزاره اما الان وقتش نبود
YOU ARE READING
Fearless
FanfictionName: #Fearless Couple: #Chanbaek #Kaisoo #Sulay #Hunhan #Xiuchen Genre: #Smut #Romance #Political #Mysterious #Sadend Writer: #Hamin Teaser: بکهیون، دزد مرموزی که توسط شریک سابقش دعوت میشه تا آخرین دزدی رو با هم انجام بدن اما بعد از انجام کار متو...