Chapter 06

106 28 0
                                    

مسیر  تا رسیدن به عمارت باشکوه چانیول در سکوت طی شد با وارد شدن ماشین بکهیون و لوهان هر دو با تعجب  به عمارت نگاه کردن واقعا او مرد کی بود؟
ویل با دیدن ماشین چانیول به سرعت پیش سهون و بقیه   رفت با رسیدن به اتاق دری زد و توجه افراد حاضرو جلب کرد
-اقای پارک رسیدن
سهونی هوفی کشید و از جاش بلند شد
-چه عجب شاهزاده تشریف اوردن
وهمراه با ویل به سمت در ورودی رفت و به دنبالش سوهو و شیومین هم حرکت کردن
بعد از پارک ماشین یکی از بادیگاردا جلو اومد و در سمت چانیولو باز کرد و به دنبالش بکهیون و لوهان خودشون از ماشین پیاده شدن
بعد از پیاده شدن چشمای بک به خاطر خونی که از دست  داده بودکمی سیاهی رفت و اروم بدون جلب توجه به در   ماشین تکیه داد
لوهان  کولیشو روی دوشش انداخت و کیف دیگشو که شبیه کیف لپ تاپ بود برداشت کمی به بک نزدیک شد حس   کرده بود زخمی شده
-عمیق؟
-شاید 
لوهان خواست چیزی بگه که صدایی توجه هر سه تاشون جلب کرد
-مستر معلومه تو ک..
حرف سهون با دیدم دو فرد غریبه نصفه موند وبه دنبالش چهره شیومین و سوهو رنگ تعجب به خودش گرفت
چانیول ماشینو دور زد و سمت سهون حرکت کرد
-چن هست؟
که شیومین به جای سهون جواب داد
-اره چطور!! چیزی شده؟
نیم نگاهی به بک انداخت 
-صداش کن 
شیومین اخمی کرد و بدون پرسیدن سوالی رفت تا چنو که رفته بود کمی استراحت کنه صدا بزنه
چانیول روبه بکهیون و لوهان کرد
-دعوت نامه بفرستم ؟!
و بدون حرف به سمت ورودی عمارت رفت و با رسیدن به ویل نیم نگاهی بهش انداخت
-اطرافو چک کنید فرد مشکوکی نباشه
ویل سری خم کرد و بعد از داخل شدن چان با سر به یکی  از افرادش اشاره کرد که بلافصله پنج ماشین مشکی رنگ گوشه حیات ایستادن و یک گروه ده نفره سیاه پوش سوار ماشین ها شون شدن اونا همیشه اماده بودن تا سریعا دستورات انجام بدن در همین بین ویل به سمت یکی از ماشین ها حرکت کرد نزدیک نیمه شب بود و همه جا تاریک و این کارو کمی برای ویل و افرادش سخت میکرد چون مخفی شدن تو شب راحت تر از روزبود
بعد از رسیدن به ماشین کنار راننده نشست زمزمه کرد
-شب طولانی در پیش داریم
و در همون لحظه  هر پنج  ماشین رنگ حرکت کردن و از عمارت خارج شدن

سهون و سوهو نگاه گذرایی به اون دو فرد غریبه انداختن و نگاهی به خودشون کردن و داخل عمرات رفت بک با رفتن اون دو تکیشو از ماشین گرفت و به سمت وردی حرکت کرد و لوهان پشتش به راه افتاد میدونست اگر بخواد به بک کمکم کنه خودش نمیزاره پس فقط از پشت هوای بک داشت تا به داخل رسیدن

سهون و سوهو خودشونو زود تر به چان رسوندن و اول از هم سهون شروع کرد
-اینا کین؟
چان نگاهی به سهون انداخت 
-لازم نمیبینم جوابی بدم
که سوهو ادامه داد
-اره توضیح نیازه یکی از اونا شبیه همون دزدیه که تو اخبار نشونش میدن 
که سهون چشماش درشت شد
-نگو که همونه؟؟
چانیول با بی خیالی شونه بالا انداخت
-خودشه
که سهون تک خنده ناباورانه ای زد
-شوخی میکنی دیگه؟ رفتی یه دزد اوردی تو عمارت به عواقبش فک کردی چان؟؟
چان چرخی به چشماش داد نمیتونست همه چیزو الان بگه  الان زمانش نبود و از طرفی هم دلیل این رفتارارو میدونست ولی نمیخواست از موضعه خودش پایین بیاد و کمی نزدیک سهون شد
-اوه سهون نظرت چیه رئیستو به خاطر کاراش بازخواست نکنی و بهش اعتماد کنی؟! 
چان حرفشو به قدری با جدیت و محکم گفت که سهون و  سوهو ازحرفایی که میخواستن بزنن پشیمون شدن و سکوت کردن 
سهون در جواب به چشمای مصمم چان خیره شد و سری تکون داد
-اوکی مطمعنا خودت میدونی داری چی کار میکنی
در همون لحظه شیومین و چن اومدن که بلافاصله چن پرسید
-اتفاقی افتاده؟؟
چان اشاره ای به دو نفری که دور تر ازشون ایستاده بودن کرد
-یکیشون زخمیه
درواقع شیومین و چن حرفای چان شنیده بودن پس بدون حرفی سمت دو فرد غریبه حرکت کردن
سوهو نفسشو صدا دار بیرون داد
-بهتره بریم پیششون
-اره بریم 
و بدون توجهی به چان سمت محل مورد نظرش حرکت کرد سوهو دستی رو شونه چان گذاشت
-اون فقط نگران ما هممون نگرانیم
و بعد پشت سهون حرکت کرد

Fearless Where stories live. Discover now