جلوی یه مغازه قدیمی در یکی از محله های دور افتاده ایستاد و نگاهی به اطراف انداخت و دوباره به ادرس نگاه کرد و با خودش زمزمه کرد-اینجاست!!!!
ابرویی بالا انداخت و از ماشین پیاده شد و به سمت مغازه قدم برداشت با رسیدن به در مغازه اردم بازش کرد که صدای زنگوله ای در فضا پیچید و نگاهی به اطراف مغازه کلنگی انداخت
-سلامم~
کسی اینجا هست؟؟
وارد مغازه شد که ناگهانی پیر مردی از بغلش رد شد که باعث شد شوکه بشه و رفت و پشت میز کهنه ای ایستاد
-اقای شیائو؟؟
پیرمرد نیم نگاهی به جیمین انداخت و نگاهشو به ابزاریکه در دست داشت داد و جیمین ادامه داد
-اقای کیم شمارو معرفی کردن که...
پیرمرد همون طورکه سرش پایین بود حرف جیمینو قطع کرد
-اون پیرمرد هنوز دست از سر من برنداشته؟؟ من سفارش قبول نمیکنم برو پیش خودش
جیمین نگاهی به پیرمرد عصبی جلوش انداخت و کارت شناساییشو بیرون کشید و بهت نشون داد
-پارک جیمینم از پلیس مرکزی سئول
-عااا پس بالاخره ازم شکایت کرده نه؟؟
جیمین چشمی چرخوند حقیقتا حرف زدن باهاش سخت بود
-راجب الماس شیطان چی میدونید؟؟
با این حرف اقای شیائو کامل نگاهش کرد
-پس قضیه اینه.. پسر جوون چرا دنبال اون الماسی؟؟
-مربوط به یک پروندس ممنون میشم همکاری کنید
-مطمعنی میخوای بدونی؟؟
جیمین اخمی کرد
-منظورتون چیه؟
پیرمرد از پشت میزش بیرون اومد و همونطور ادامه داد
-قبل از تو چندین نفر اومدن و راجب همون الماس پرسیدن و تو همون هفته کشته شدن
فکر میکردم اتفاقیه...اما نبود
جیمین دنبال مرد راه افتاد که وارد اتاقی شده بود
-همشون مردن؟؟
-اره به شکل بدی هم کشته شدن... مرگشون طبیعی میرسید اما از نظر من.... طبیعی نبود
-میدونید کار کیه؟
پیرمرد خنده ای کرد
-قیافه من شبیه کاراگاه هاس؟؟
اونی که باید پیداشون کنه شمایین نه من..
جیمین لبخند نصفه نیمه ای زد
-درسته
-الماس شیطان... چی میخوای ازش بدونی؟؟
YOU ARE READING
Fearless
FanfictionName: #Fearless Couple: #Chanbaek #Kaisoo #Sulay #Hunhan #Xiuchen Genre: #Smut #Romance #Political #Mysterious #Sadend Writer: #Hamin Teaser: بکهیون، دزد مرموزی که توسط شریک سابقش دعوت میشه تا آخرین دزدی رو با هم انجام بدن اما بعد از انجام کار متو...