Part 14💫

6.4K 929 249
                                    


تهیونگ حرفی نزد اما با خنده بلند شد به دنبال امگاش رفت تا کنارش باشه، خودشم خجالت کشیده بود البته. بعد از طی مسافتی به اتاق موردنظر رسید، تهیونگ در اتاق رو باز کرد و وارد شد، وقتی جونگکوک رو گوشه‌ی تخت که زانوهاش رو بغل کرده بود دید لبخندی زد، جونگکوک با حس کردن رایحه شکلات آلفا سرش رو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد. آلفا با قدم های بلندش خودش رو به امگاش رسوند و قرص‌هایی که از چانیول گرفته بود رو به جونگکوک داد، پسر کوچک‌تر پوکر به قرص‌ها نگاه کرد و گفت:

+ اگه باردار می‌شدم کم‌تر خجالت می‌کشیدم.

تهیونگ با صدای بلند خندید و کوک رو بغل گرفت و روی سرش بوسه گذاشت، اون رو توی آغوشش فشرد و با لحن بم و مهربونی گفت:
+ کوکی خوشگلم ما دیگه یک زوجیم نباید خجالت بکشی بیبی، این چیزا عادیه قطعا تا چند ماه همین‌جوری ما رو اذیت می‌کنن.

جونگکوک چینی به دماغش داد و با لحن لوسی گفت:
- اما نه درباره این چیزا حالا همه فهمیدن ما دیشب چیکار کردیم.

تهیونگ هم مثل کوکی با همون لحن گفت:
+ مگه چه اشکالی داره همه بدونن من با امگام عشق بازی کردم؟

جونگکوک مشتی به شونه آلفا زد و با فریاد گفت:
- تو یه آلفایی اینجوری صحبت نکن، بعد هم مشکل اینجاست که حالا همه بهمون یه چیزی می‌گن.

تهیونگ بلند خندید و چیزی نگفت، این بار دوباره جونگکوک نگران گفت:
- ددی راستی هنوز دوره هیت و راتمون تموم نشده چیکار کنیم؟ این درست نیست موقعی که خانوادت اینجان ما سکس کنیم.

تهیونگ یکم فکر کرد و با چشم‌های ریز شده گفت
+ اشکال نداره بیبی من دربارش با پدرم حرف می‌زنم، واسه این چند روز بریم به ویلای من خودمون دو نفر، بعد که تموم شد برگردیم.

کوکی سرش رو تکون و بعد از یکم تعلل قرص رو به همراه لیوان آبی که تهیونگ از پارچ آبی که روی پا تختی قرار داشت پر کرده بود خورد. از آغوش گرم آلفاش بیرون اومد‌ و بعد از چند تا نفس عمیق رو به تهیونگ گفت:
- بریم ددی.

هر دو دست هم رو گرفتن تا به جمع برگردن اما قبل از اینکه از اتاق بیان بیرون در اتاق زده شده، جونگکوک و تهیونگ نگاه کنجکاوی بین هم ردوبدل کردن و در آخر تهیونگ با گفتن بیا تو اجازه داداون شخص به داخل بیاد. چه وون دختر عمه‌بزرگ با کمی مکث و خجالت وارد شد و به زوج جوون نگاه کرد، تهیونگ با اخمی گفت:
+ کاری داشتی چه وون؟

دخترک سری تکون داد و با فرستادن تره‌ای از موهاش به پشت گوشش گفت:
- با جونگکوک‌شی کاری داشتم، اشکال نداره که یکم قرضش بگیرم؟

My little moon|VK|Where stories live. Discover now