صلوات محمدی
ووتا رسید🤣😂😂
_____________________جونگکوک همراه تهجون توی بغلش کنار در ایستاده بود، در عوض تهیونگ از اینور خونه به اونور خونه میدوید و وسایل لازم رو برمیداشت تا مبادا چیزی رو جا بذاره.
کوک پسربچه درون آغوشش رو یکم تکون داد، بعد با فریاد ترسناکی تهیونگ رو مخاطب قرار داد.
- ته یادت نره ساکهای داخل اتاق رو بیاری.بعد از دقایقی آلفا با سرو روی شلخته و دو تا ساک به سمت همسرش و بچش اومد، بوسهای روی لپهای برآمده تهجون گذاشت که پسربچه برای نشون دادن محبتش موهای تهیونگ رو کشید.
جونگکوک با خنده مشت تپلش رو آزاد کرد و به صورت حرصی پسرش که از اینکار باباش ناراحت شده بود خندید، مرد بزرگتر با صدای حرصی زمزمه کرد:
+ عزیزم تو نمیخواد به من محبت کنی وگرنه تا چند ماه دیگه کچل میشم.هر سه با خندهای که از روی لبهاشون پاک نمیشد به سمت ماشین رفتن، قرار بود برای آخر هفته همراه با هیونگهاشون به کمپ جنگلی برن. دقیقا از وقتی بچهها بزرگتر شده بودن، همهی اعضای خانواده سرشون شلوغ شده بود و تایمی برای استراحت و تفریح نداشتن؛ به پیشنهاد هوسوک تصمیم گرفتن به کمپ دو روزه برن، و هوش بگذرونن.
تهجون الان نزدیک به سه سالهش بود و سونوو دو سال، اما پسر هوسوک و چهوون به شدت شیطونتر از تهجون بود، همیشه سونوو نقشه میکشید و تهجون مظلوم هم پشت سرش بود تا اون کار رو انجام بده. جونگکوک میخواست پسرش بچگی کنه و شیطنتهاش باعث بشه که خونش به جوش بیاد، مثل چهوون؛ اما خب پسربچه بیشتر دنبال نقاشی و کتاب داستانهای مختلف بود.
تهجون از توی کیفش کتابی بیرون آورد و روی پاش گذاشت، لباس کوک رو توی مشتش گرفت و گفت:
- بابا بابا، داشتان.یک نکته دیگه درباره تهجون این بود که هیچ کدوم جملهها رو هم کامل نمیگفت، کوک بوسهای روی موهاش زد.
+ حتما بیبی.کتاب " دکتر، دکتر" رو باز و شروع کرد ببا صدای دلنشین و آرامشبخشش به خوندن، تهیونگ هم در کنار پسرش از صدای زیبای همسر امگاش لذت میبرد، جوری که هر کلمه رو ادا میکرد مقدار زیاد آرامش و لذت به قلبش وارد میشد، نیمنگاهی بهشون انداخت و لبخند زیبایی زد؛ خانوادش کنارش بودن دیگه چی از این دنیا میخواست؟
یکی از دستهای جونگکوک که کتاب رو گرفته بود رو توی دستش گرفت و اون رو بالا آورد، بوسهای به پشت دستش زد، کوک لبخند عمیقی از بوسهی همسرش زد اما نگاهش رو از کتاب نگرفت.تهجون با شوق به طرف امگا برگشت و در حالی که با چشمهای ستارهای و گردش به پدر امگاش خیره بود، به خودش اشاره کرد و گفت:
- بابا، تهجون، دتکر.
YOU ARE READING
My little moon|VK|
Werewolf{𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝} جونگکوک امگای سرکشی که باید هرجور که شده به آلفای موردعلاقهش میرسید • • • 𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝑴𝒐𝒐𝒏 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑻𝒂𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌, 𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏, 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏, 𝒉𝒐𝒔𝒆𝒐𝒌× 𝒈𝒊𝒓𝒍 𝑮𝒆𝒏𝒆𝒓 : 𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔...