Part 26💫

4.8K 693 170
                                    

Hi😐👋
میدونستید پشمام ریخته
تا حالا اینقدر سریع شرط ووت نرسیده بود
چقدرررررررررر خوشحال شدممگمم
ماچچچچ رو به همتونننن

___________________

جونگکوک روی تخت دراز کشیده بود و به تهیونگ
نگاه می‌کرد، الفا مشغول تصحیح برگه‌های امتحانی دانشجوها بود و هیچ توجه‌ای به امگای اخموش نداشت، امگا زیرلب حرصی زمزمه کرد:
+ مردتیکه، شیطونه می‌گه برم بزنمش.

یکم غلت زد اما بازم ناآروم بود و لگدهای بچه توی شکمش اصلا کمکی نمی‌کرد، نیپل‌هاش به شدت درد می‌کرد و همین اون رو به شدت عصبی کرده بود.
+ بچه آروم باش، به‌دنیا اومدی جوری می‌زنمت که زارزار گریه کنی.

بعد از اتمام حرفش فهمید چی گفته، چرا این حرف رو زده بود؟ مگه دلش میاد بچه نازنینش رو کتک بزنه؟ حتی توله‌اش هم انگار حرف امگا رو فهمیده بود دیگه لگد نمی‌زد، با حس نکردن تکون خوردن‌های توله با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن جوری که تهیونگ سریع بلند شد و از شدت زیاد صندلی از پشت افتاد، خودش رو به همسر گریونش رسوند و صورت فوق تپلش رو قاب گرفت.
- بیبی من چی‌شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ درد داری؟

جونگکوک آب بینیش رو بالا کشید و با بغض گفت:
+ ته‌جو از من ناراحته... چیکار کنم؟ بچم از من ناراحته، اگه از ناراحتی خودکشی کنه چی؟ من هنوز ندیدمش بعد دلم براش تنگ می‌شه بعد من دق می‌کنم.

تهیونگ یه نگاه به سقف کرد دوباره یه نگاه به امگای کیوتش که الان با صورت سفید و گونه‌های تپل و قرمز شده‌اش، چشم‌های گرد و گریونش، لب‌هایی که می‌لرزید منتظر یه دلگرمی از آلفا بود کرد.
- بیبی ته‌جو کیه؟

+ بچمون دیگه.

آلفا خندید و بوسه‌ای روی پیشونی جونگکوک گذاشت، با صدای بم و مهربونش گفت:
- بیبی ته‌جو هیچ‌وقت از بابای خوشگلش ناراحت نمی‌شه، کی دلش میاد از امگای من ناراحت بشه؟

+ آخه... آخه من گفتم می‌زنمش این‌قدر تکون می‌خوره و بعد اون دیگه تکون نخورد.

مرد دوباره به کیوتی جفتش خندید.
- من سعی می‌کنم دوباره دلش رو به‌دست بیارم.

جونگکوک لب‌هاش رو غنچه‌ای کرد و با برق توی چشم‌هاش گفت:
+ واقعا؟

- آره واقعا.

امگا با حرف تهیونگ به سرعت پیرهن گشادش رو بالا زد و گفت:
+ بیا با توله لوست حرف بزن از الان پیداست امگا می‌شه.

- من که راضیم یه امگا عین خودت بهم بدی.

در آخر طاقت نیاورد و از کیوتی زیاد امگاش اون رو سخت اما نه تا اندازه‌ای که آسیب ببینه بغل کرد. از جفتش جدا شد و یکم سرش رو پایین‌تربرد تا بتونه با توله‌شون حرف بزنه.
- اهم اهم یک دو سه صدا می‌ره؟

My little moon|VK|Where stories live. Discover now