به دقیقه نکشید که سوزی با احساس روونی که توی شکمش داشت، انگار کل شکمش تبدیل به آب شده بود و هر لحظه امکان داشت مبل کرمی رنگ رو قهوهای کمرنگ کنه، یکم روی مبل جا به جا شد، اما با زیادتر شدن حسش سریع از روی مبل بلند شد و همینطور که میپرید داد زد:
+ دبلیو سی، دبلیو سی کجاست؟ وایییی داره میریزه.تهیون خواهر دو قلوی تهیونگ که تا حالا همچین رفتار و لحنی از دختر عمه افادهایش ندیده بود با تعجب گفت:
- سوزیا چی داره میریزه؟سوزی در حالیکه باسنش رو گرفته بود داد زد:
+ دبلیو سی کجاست یکی جوابم رو بده.همهی اعضای خانواده با تعجب به دختر نگاه میکردند، جونگکوک زیرلب گفت:
- دبلیو سی دبلیو سی، نه بابا بچه کجایی.جین که از رفتارهای سوزی به شدت متعجب شده بود، وضعیت رو وخیم دید برای همین به بیرون از سالن اشاره کرد و با لحن حیرتزدهای گفت:
+ برو بیرون از سالن، ته رواهرو کنار راه پله بزرگ دبلیو سی هست.سوزی با آخرین توانی که داشت به بیرون دوید، توی سالن سکوت سنگینی ایجاد شد و فقط چه وون، جونگکوک و تهیونگ در حال ریز ریز خندیدن بودند، خانوم کیم نیم نگاهی به پسرش و جفتش که درحال خندیدن بودن کرد و به این پی برد دامادشم مثل خودش شیطون و سرکش بود. عمه هانئول نگاهی به زوج خندون کرد و در آخر طاقت نیاورد و با لحن گزندهای خطاب به اون دو نفر گفت:
- کجا با هم دیگه آشنا شدید چون میتونم با یک نگاه بفهمم این امگا در سطح خانواده ما نیست.چه وون شرمنده از حرف مادرش به جونگکوک ناراحت نگاه کرد و چیزی نگفت، این وسط آقای کیم قبل از اینکه پسرش چیزی بگه با صدای جدی و محکمی گفت:
+ مهم نیست جونگکوک توی چه سطحی باشه، اون جفت پسر منه پس برای ما هم عزیز و ارزشمنده خواهر و ما اون رو دوست داریم.تهیونگ متشکر به پدر مهربونش نگاه کرد در آخر نیم نگاهی به عمه مزخرفش انداخت:
- جونگکوک دانشجو رتبه اول دانشگاه هست و من توی همون نگاه اول عاشقش شدم و خب سختی هایی برای رسیدن بهم داشتیم.هانئول اخمی کرد و با تلاش زیاد سعی کرد لرزش دستش که در اثر عصبانیت و حرص بود رو مخفی کنه، چشم غرهای به چهوون رفت تا شاید حرفی بزنه اما دخترک از نقشه مادرش باخبر شد، لبخندی زد و با لحن شادی گفت:
+ جونگکوک و تهیونگ اوپا شما خیلی بهم میاید، امیدوارم همیشه همینطور کنار هم شاد باشید.هانئول که از حرفهای دختر چشمهاش با عصبانیت گرد شد و فنجون قهوه رو روی میز کوبید، اما بلافاصله با پیچش زیر شکمش، دستش رو روش گذاشت و حس کرد یه چیزی داره ازش میریزه زمرمه کرد:
- اومو چیشد؟ اوه.
YOU ARE READING
My little moon|VK|
Werewolf{𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝} جونگکوک امگای سرکشی که باید هرجور که شده به آلفای موردعلاقهش میرسید • • • 𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝑴𝒐𝒐𝒏 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑻𝒂𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌, 𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏, 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏, 𝒉𝒐𝒔𝒆𝒐𝒌× 𝒈𝒊𝒓𝒍 𝑮𝒆𝒏𝒆𝒓 : 𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔...