Last part💫

6.5K 675 353
                                    






بعد از دورهمی دور آتیش همه به قصد خوابیدن به جایی که معلوم شده بود رفتن، سون‌وو و ته‌جون هم‌دیگه رو سخت بغل کرده بوده و قصدی برای جدا شدن نداشتن.
- چی‌کار می‌خواید بکنید بچه‌ها؟ با هم می‌آید داخل بخوابید؟

جونگکوک با مهربونی، بچه‌ها رو نزدیک به خودش آورد و زمزمه کرد.
+ یعنی چی؟ من اتاق عایق صدا کرایه نکردم که الان... .

قبل از این‌که جمله‌ش رو کامل بگه با لگد امگا حرفش ناتموم موند، با عجز و بدبختی به دو توله سرخوش نگاه کرد.

- عمو، ما دوشت داریم امشب تو ماشین بزرگ عمو دونگی بخوابیم.

سون‌وو با شیرین زبونی ذاتی خطاب به اون‌ها گفت و جمع به چهره شوکه یونگی خندیدن، انگار تصمیم گرفتن روی سر یونگی سوار شن و شب رو اون‌جا سر کنن. جیمین با ذوق زیاد که بخاطر گذروندن شبشون با اون دو تا توله بامزه بود دست‌هاش رو بهم زد و با لحن هیجان‌زده‌ای گفت:
+ پس من برم جامون رو برای امشب درست کنم، قراره تا صبح کارتون ببینیم و شیرموز بخوریم.

- جیمین اما ما... .

یونگی با چشم‌های گرد شده به تهیونگ و هوسوک خیره شد، واقعا دلش می‌خواست اون‌ها رو با دستش خفه کنه؛ حرفش رو با صدای بلندی گفت اما با پس گردنی جیمین خفه شد. با چشم غره به نیش‌های باز تهیونگ و هوسوک نگاه کرد، انگشت وسطش رو بالا آورد و پنهانی به طرفشون گرفت:
‌+ امیدوارم امشب کاندوم پاره استفاده کنید.

به جیمین که دست بچه‌ها رو گرفته بود و به سمت ونشون می‌رفت نگاه کرد، علاقه جفتش به بچه‌ها رو می‌فهمید این‌که چقدر دوست داشت بچه داشته باشه، شاید بعد از اینکه برگشتن با مشورت جیمین بچه‌ای رو به سرپرستی می‌گرفتن.
وقتی از رفتن بچه‌ها مطمئن شد با صدای بلندی  خطاب به اون دو زوج رو مخ گفت:
+ بچه چرا درست می‌کنید؟ شب نه می‌ذاره که بخوابی نه می‌خوابه که بذاری.

تهیونگ با صدای بلند به حرص خوردن‌های هیونگش خندید، دست امگاش رو گرفت و به سمت اتاق رفتن. جونگکوک زودتر از جفتش وارد اتاق شد تا کارهاش رو انجام بده. تهیونگ بیرون منتظر ایستاد و با نزدیک شدن هوسوک زیرلب زمزمه کرد:
- هیونگ کاندوم داری؟!

+هین، بی‌تربیت، این چه سوالیه می‌پرسی خجالت نمی‌کشی؟ من کاندومم کجا بود.

هوسوک با حالت دراماتیکی جلوی تهیونگ نقش بازی کرد.

- هی، هیونگ داشتی بچه‌ات رو می‌نداختی توی اتاق ما تا برنامه‌ت رو اجرا کنی یعنی چی کاندوم نداری.

آلفا با غیض و چشم‌غره خطاب به هیونگش گفت و دست به سینه ایستاد.

+ مفت خور، واسه‌شون برنامه داشتم، همین دو تا رو فقط دارم اون هم دزدکی آوردم، چه‌وون نمی‌ذاشت برم بخرم.

My little moon|VK|Where stories live. Discover now