Part 27💫

4.6K 658 135
                                    

حال و احوالتون؟
بخاطر دلایلی این چند روز
اصلا نتونستم بوکام رو آپ کنم
اما از امروز سعی میکنم
روال قبل رو پیش بگیرم
پس لطفا با ووت و کامنتاتون
خوشحالم کنید❤️

________________________

بچه چهارماهه ماهه توی تختش در حال جیغ کشیدن و گریه کردن بود، تهیونگ و جونگکوک هراسون و نگران فقط اطراف اتاق می‌دویدن، امگا بچه رو توی بغلش گرفت و با دستش به پشتش زد شاید آروم بشه، نگران رو به همسرش گفت:
- یعنی چی شده، تا الان که راحت خوابیده بود.

تهیونگ نگاهی به بچه توی بغل جفتش کرد و بعد با لحنی نگران و همچنین بم که در اثر بی‌خوابی بود زمزمه کرد:
+ پوشکش رو نگاه کن، شاید کثیف کرده.

- نه بابا، اگه پوشکش کثیف بود، تا صد متری این بچه نمی‌شد رد بشی.

جونگکوک با این‌که خسته بود با خنده جواب تهیونگ رو داد، آلفا خنده‌ای آروم و خسته‌ای کرد و به گریه پسرش خیره شد، نمی‌دونست چی‌کار کنه پس دوباره خطاب کوک پرسید:
+ تب نداشت؟

- نه، دمای بدنش عادیه.

+ بذار یه زنگ بزنم به جین هیونگ.

- باشه.

ساعت 3 صبح بود، هیونگش قطعه سر به نیستش می‌کرد اما الان پسرش مهم‌تر بود، دیگه از از وصل شدن تماس داشت ناامید می‌شد که جین با صدای خش‌داری جواب داد:
+ سلام شب... نه صبحتون بخیر... دکتر کیم‌جین‌سوک هستم، هر چه بفرمایید دارید امر.
( دکتر کیم سوکجین هستم، هرچه امر دارید بفرمایید)

تهیونگ اول با شوک به صفحه موبایل خیره شد و بعد دوباره گوشی رو کنار گوشش گرفت، بزاق توی دهنش رو قورت داد با ترس زمزمه کرد:
- ام هیونگ... .

+ تویی دیک فیس، نصف شبی چرا بیدارم کردی؟ بزنم عقیمت کنم؟

- نه هیونگ لطفا، الان عملیات عقیم کردن منو ول کن، تهجون الان دو ساعته یک دم داره گریه می‌کنه دیگه داریم می‌ترسیم.

جین یکم شقیقه‌هاش رو از فرط بی‌اعصابی ماساژ داد، با بی‌حوصلگی پرسید:
+ آخرین بار کی غذا خورده؟

- شب، قبل خواب خورد.

جین با صدای بلندی که گوش هر کسی رو ناقص می‌کرد، فریاد زد:
+ خدا لعنتت کنه کیم تهیونگ... اون بچه گرسنه هست! می‌دونید اون چند ساعت یه بار نیاز داره شیر بخوره.

آلفا یکم به کوک شوکه نگاه کرد و بعد به گوشی، قبل از این‌که بیشتر ترکش‌های دکتر بهش اصابت کنه، گفت:
- جین هیونگ، دستت درد نکنه من برم تا تهجون روده کوچیکش رو نخورده.

My little moon|VK|Where stories live. Discover now