﴿بهترین علم، ندونستنه!
هر چقدر بیشتر راجب
دنیا بفهمی،
زندگی برات سختتر
میشه!﴾***
+تهیونگ؟ نمیخوای بری دانشگاه؟
-اوممممم....بی توجه روی پهلوی دیگش چرخید و بالش توی بغلش رو محکم تر بغل کرد...با جا به جا کردن سرش، گونش با پارچه ی خنک بالش برخورد کرد و از احساس خوبی که بهش دست داد نفس عمیقی کشید...
+ته؟ دیرت میشه..زودباش
خواست دوباره بی توجه باشه اما وقتی پتو از روش کشیده شد و دستی محکم شونش رو تکون داد «نچ»ی زیر لب کرد و کلافه چشمهاشو باز کرد...
+آفرین پسر خوب زود باش، برات صبحونه آماده کردم!
با خستگی و کسلی چشمهاشو مالید و با سرعت کندی روی تخت نشست...خمیازه کشان با دهن باز شده شروع به حرف زدن کرد...
-شبیه مامانا باهام حرف نزن!
+دارم عین دوست پسرا حرف میزنم!تهیونگ بدون اینکه نگاهی بهش بندازه پاهاش رو از تخت آویزون کرد و به آهستگی روی دو پاش ایستاد...
-ولی یجوری حرف میزنی انگار پسرتم!
جونگکوک خنده ی آرومی کرد و جلوتر از پسر حرکت کرد...
+نیستی؟
چشم غره ای به پسر رفت که خندید و زودتر ازش بیرون رفت...دو روز از تولد دوباره گذشته بود و تهیونگ این دو روز رو کاملا صرف فکر کردن به گذشتهش و اتفاقات پیش اومده کرده بود ولی تنها چیزی که گیرش اومده بود سردرد های وحشتناک و پوچی بود!
وقتی جونگکوک گوشیش رو بهش برگردونده بود با یه اسکرین ترک خورده مواجه شد که حتی رمزش رو به یاد نداشت اما وقتی جونگکوک با دستهاش موهای قرمزش رو پوشونده بود و دوربین گوشیش رو جلوی صورتش گرفت فهمید که قبلا قفل تصویری هم برای گوشیش گذاشته بوده!
همون لحظه رمزشو عوض کرد و یه چیزی گذاشت که الان بدونه و شروع کرده بود به گشت و گذار داخل گوشیش..در واقع پیدا کردن اطلاعات درباره ی زندگیش!
اول از همه وارد گالریش شد و آلبوم های مرتب شده ی داخل گالریش که هر کدوم یه اسمی داشتن و از نظر گذروند..مثل اینکه خود قبلیش علاقه ی زیادی به مرتب کردن داشته! با دیدن آلبوم «family» به سرعت بازش کرد و عکس هارو دونه به دونه نگاه کرد...
این عجیب بود که حتی با دیدن چهره ی خانوادش باز هم اون هارو به یاد نمیآورد! هر عکسی توی یه مکان و یه موقعیت متفاوت گرفته شده بود و طبیعتاً هر کس با دیدن عکس هایی که انداخته خاطره ی اون روز رو به یاد میاره..اما تهیونگ تنها چیزی که میدید، فقط عکس بود! خودش رو میدید و افرادی که نمیشناخت...

KAMU SEDANG MEMBACA
Still Alive | Kookv
Fiksi Penggemarفصل دوم فیکشن Real Illusion~ (متوقف شده) -من...مردم ؟ +نه تو هنوز زنده ای! Genre : Fanfiction , Romance , Fantasy , Smut Couple : Kookv / yoonmin Writer: Nizza