4

367 70 45
                                    

-واقعا جونگکوک؟ یعنی من بخاطر این دوباره زنده شدم؟

جونگکوک با لبی که به بالا کج شده بود و ابرویی که یه تاش به بالا رفته بود به..موجودی که تهیونگ بود و جلوی آینه ایستاده بود تا به خودش نگاه کنه، نگاه میکرد...

-چرا حیوون من باید کلاغ باشه؟

جونگکوک صدایی با دهنش درآورد و دست به سینه چشم هاشو تو حدقه گردوند...

+من هیچی از قار قارات نمی‌فهمم تهیونگ!

تهیونگ روی پاهای کوچیکش برگشت و سرش رو به سمت جونگکوک چرخوند..یعنی هر چی می‌گفت با همون صدای کلاغی شنیده میشد؟

-الان تو نمیفهمی من چی میگم؟

و اما چیزی که جونگکوک شنیده بود...

-قاااار قاااار قاااار قاااار

+آره قااار!!

جونگکوک زد زیر خنده و دلشو گرفت...تهیونگ عصبانی شد اما کاری نکرد و دوباره به سمت آینه برگشت...با جونگکوک تصمیم گرفته بودن که تهیونگ رو با توانایی هایی که داره آشنا کنن و اولین کاری که جونگکوک کرد، یاد دادن تبدیل شدن به حیوون درونشون بود که خب..تهیونگ به یه کلاغ سیاه تبدیل شده بود!

تهیونگ دست هاش که الان تبدیل به بال شده بود رو کمی جلو آورد و به پر های سیاه و براقش خیره شد...به آهستگی تو هوا تکونشون داد و حس کرد باد به زیر پرهاش می‌ره و اونو به بالا میکشونه...

از ترس بالا رفتن و ارتفاع گرفتن از زمین بال زدنش رو متوقف کرد و سر جاش ایستاد...

+میخوای پرواز کنی؟
-قاااار
+الان این آره‌س یا نه؟
-قاااار

جونگکوک دوباره خندید و به تهیونگ نزدیک شد...جلوش زانو زد و نوک انگشت اشارشو روی سر نرمش کشید که چشمای تهیونگ یکم بسته شد...

+دوسش داری؟

تهیونگ صدای آرومی از دهنش درآورد که مثل خرخر کوچیکی بود و پرهاشو جمع کرد...جونگکوک برای نرم شدن اون کلاغی که به نظر ترسناک می‌رسید اما حالا خیلی کیوت سرش رو پایین گرفته بود تا نوازش بشه سافت شده بود و تو یه حرکت از زمین با دو دست بلندش کرد و سر و بال هاشو محکم بوسید که صدای تهیونگ و درآورد...

+انقد قار قار نکن جوجه!
-به من گفتی جوجه؟
+می‌دونم داری اعتراض می‌کنی ولی من فقط قار قار میشنوم!

تهیونگ نوکی به دست جونگکوک زد که خندشو درآورد...

+خیل خب...

تهیونگ و روی زمین گذاشت...

+خب..اگه دوست داری پرواز کردن و امتحان کنی یبار بگو قار (جلوی خندیدنش رو گرفت) و اگه میخوای بگی نه دو بار بگو قار

و دوباره پقی زد زیر خنده اما با نوک زدن های مداوم تهیونگ به دستش آخی گفت و خندش و متوقف کرد...

Still Alive | KookvWhere stories live. Discover now