part 7

3.8K 519 99
                                    


یه هفته گذشته بود و جیمین تمام کارایی که دکتر گفته بود و مو به مو انجام داده بود

یه جلسه دگ هم فیزیو تراپی رفته بودن و دکتر گفته بود کم کم با شوک الکتریکی میتونن حس توی پایین تنه اش رو برگردونن
.
.
.

_جیمین؟

جونگ کوک گفتو با اخم نگاهی به جیمین انداخت که با لبخند زل زده بود به صفحه گوشی و تایپ میکرد
وقتی دید جواب نمیده با قیض گفت: جیمین؟؟؟؟

_ بله بله آقا

_ هیچ معلومه چی کار میکنی نیم ساعته سرت تو گوشیه؟؟

جیمین زود گوشی رو خاموش کرد وکنار گذاشت
ولی هنوز لبخند داشت

_ تهیونگ بود ، وای اون خیلی پسر باحالیه... میگ میخواد بیاد اینجا

جونگ کوک زیر لب غرید : پسر باحالیه ...

و بلند تر گفت: تو باهمه انقدر زود صمیمی میشی؟ چه معنی داره با هرکی تازه آشنا میشی انقد راحت برخورد کنی؟؟

_ آخه ته...

_ ته؟؟؟ جونگ کوک با تعجب و اخم گفت

_ منظورم تهیونگه

_ اره فهمیدم منظورت اون کره خره .عصبی زمزمه کرد

جیمین اومد چیزی بگه که جونگ کوک دوباره تو حرفش پرید

_ چیز کن..

جیمین سوالی بهش نگاه کرد

کوک بعد کمی فکر گفت

_ میخوام برم حموم

_ ولی شما که ...

_ گفتم میخوام برم

جیمین تو دلش غرید: چرا نمیزاره حرف بزنم همش نصفه میکنه جمله مو!!

_ باشه بریم. با کمی لج تو صداش گفت

جونگ کوک گوشه ی لبش کمی به پوزخند بالا رفت ولی انقدرکوجیک بود که جیمین متوجه نشه
و با خودش گفت: اره پرستار کوچولو! تو حق نداری وقتی کنار منی به کسی دگ فکر کنی

جیمین ویلچر رو سمت حموم برد و شروع کرد آماده کردن وان

جونگ کوک به جیمین که پشتش بود نگاه میکرد و همزمان لباساش رو در میاورد

* جوجه رنگی! هر چیزی که من بگم همون میشه *

جیمین برگشت و چشماشو به چشم های جونگ کوک که به طرز خاصی بهش خیره بود دوخت

جوری نگاهش میکرد انگار میخواست غورتش بده

یکم معذب جلو رفت و سمتش خم شد

هنوزم سنگینی نگاهشو روی صورتش حس میکرد

دور کمرشو گرفت

نفساش به گونه و گوشش میخورد

forbidden love Where stories live. Discover now