part 18🔞

7K 547 51
                                    

چشماشو باز کردو با دوتا انگشت چشماشو مالید
خمیازه ای کشیدو نفسش رو صدا دار بیرون داد
نگاهی به جیمین کرد که تو بغلش خوابیده بود
عین یه جوجه...
پاهاشو تو شکمش جم کرده بودو تو بغل جونگ کوک مچاله شده بود
چقد لذت بخش بود اون صحنه و اون حالت...
دست ازادشو جلو برو و تو موهای آشفته اش کشید
و با صدایی که بخاطر خواب از همیشه کلفت ترو دو رگه تر شده بود زمزمه وار گفت: هی جوجه
تکون نخورد که کوک دوباره همونجوری که موهاشو نوازش میکرد گفت : جیمین ؟
جیمین تکونی تو بغلش خورد
لای چشمای پف کردشو باز کرد و نیم نگاهی به جونگ کوک انداخت ، بدون هیچ عکس العملی دوباره چشماشو بست و خمیازه ای کشید
خودشو بیشتر تو بغلش مچاله کردو بهش چسبید
جونگ کوک لبخندی بهش زد
یهو چشمای جیمین باز شد
سریع بلند شدو روی تخت نشست
و چشمای درشت شده و متعجبشو به کوک دوخت
جونگ کوکم از این تغییر ناگهانی شوکه شد
سوالی زل زد بهش
که یهو جیمین با لحنی ناباور ذوق زده گفت : یعنی دیشب خواب نبود؟ یعنی واقعا اتفاق افتاد اونا؟؟؟
جونگ کوک دلش قنج رفت برای اون بچه
وقتی اونجوری دستاشو جلوی سینش مشت کرده بودو ذوق میکرد عین بچه ها
یهو خودشو جلو کشید
پشت گردن جیمینو گرفت و تو بغلش کشیدو و سرشو توی سینش حبس کردو بع خودش فشار داد
جیمین همونجوری که بلند بلند میخندید
گفت : اخ اخ دردم گرفت
جونگ کوک دستاشو شل کرد ولی ولش نکرد بجاش همونجوری که خودش دراز میکشید دوباره جیمینم روی سینش خوابوند
جیمین صورتش بالای سینه لخت کوک بود
شروع کرد بوسه های ریز گذاشتن روی جای جای سینش و همونجوری روبه بالا میرفت
تا رسید به گردنش و گودی گلوش
لباشو اونجا گذاشت و مکی زد
جونگ کوک دستاشو دو طرف سر جیمین گذاشت و زیر لب با لحنی که خنده توش بود گفت : وروجک
جیمین شیطون تر ،بازم بالاتر رفت و اینبار لباشو روی سیبک گلوش گذاشت و با زبونش لیسی بهش زد
دست کوک توی پهلوش فرو رفت و به خودش فشارش داد
چشماشو بسته بود و با گاز گرفتن لباش سعی داشت خودشو کنترل کنه
جیمین ولی انگار دست بردار نبود
با بوسیدن چونش پیش رفت و در نهایت آخرش لباشونو روی هم گذاشت
جونگ کوک لبای نرمشو بین لباش گرفت و مکید
و همونجوری که جیمینو بغل میکرد تو یه حرکت زیر خودش کشیدو روش خیمه زد
هردو پاشو بین پاهای خودش قفل کردو دستاشو دو طرف صورتش گذاشت
سرشو بین گردنش کردو شروع کرد بوسیدن
جای جای گردنش رو مکید و در آخر گاز ریزی از سرشونه اش گرفت
_ اخخ
جیمین همونجوری که بازوی کلفت جونگ کوک رو که تو دستش بود چنگ میگرفت نالید
جونگ کوک سمت گوشش رفت
لباشو به گوشش چسبوند و بم زمزمه کرد : چیه جوجه؟
زبونش رو بیرون آورد و لاله گوشش رو تو دهنش کشیدو بعد اینکه مکیدش گازش گرفت
و همزمان دستش رو شکم و سینه لخت جیمین شروع به حرکت کرد
شصتش رو روی نیپلش گذاشت و دورانی چرخوند
جیمین دستش رو یه طرف صورت جونگ کوک که هنوز تو گودی گردنش بود گذاشت و اون سمت صورتش رو پیش خودش بود چند بار بوسید
با هرچرخش دست جونگ کوک روی شکم و سینش چرخشی تو شکمش حس میکرد
انگار یه موجی از طرف قلبش تا زیر شکمش جریان پیدا میکرد و اشفتش میکرد
جونگ کوک سرشو بیرون آورد و به چهره پریشون پسرش نگاه کرد
لباش از هم باز مونده بود و با چشمای سرخ بهش نگاه میکرد
چقد این قیافش پرستیدنی بود
سرشو پایین برد و لباشو روی نیلپش گذاشت و زبونشو دور نوک ریز سینش کشید
دستش رو پایین تر برد و شصتش رو نوازش وار بالای خط باکسرش کشید
جیمین نفسش رو ناله مانند بیرون داد و رون پاشو بالا آورد و خودشو به پایین تنه کوک مالید
جونگ کوک انقد سینه شو مکید که وقتی سرشو بالا آورد کاملا قرمز و متورم شده بود
لبخندی به صحنه روبروش زد
لباشو روی لباش گذاشت و محکم و با ولع بوسید
دستش رو پایین تر بردو تو باکسر جیمین کرد
جیمین با حس انگشتای کوک که هی به دیکش نزدیک تر میشد تو دهنش که اسیر لبای سرگرد بود اهی کشیدو روناشو بهم چسبوند
جونگ کوک انگشتاش رو اروم روی دیک نیمه سخت جوجش کشید
جیمین چنگی به شونه ای راستش زدو لباشو روی گردنش گذاشت
وقتی دست کوک فشاری به دیکش آورد لگنش رو بالا داد
میخواست خودشو بیشتر به دستش بماله
_اهههه
جونگ کوک با شنیدن ناله نیازمند و نازک جیمین سخت شدن بیشتر دیکش رو حس کرد
دستشو بیشتر روی دیک جیمین مالش داد
_ جونگ ... کوک
جیمین در حالی اسمشو بریده بریده و پر نیاز زمزمه کرد که چشماشو بسته بود و دستاش بازو و پشت گردن جونگ کوک رو چنگ میزد
کوک شصتش رو آروم روی بالز هاش کشید و دور دیکش حلقه کرد
_ عاا...عاااه
جیمین نفس تیکه تیکه شو بیرون داد
دستشو پایین بردو روی دست کوک که توی باکسرش بود گذاشت و فشار داد
دیکش سفت سفت شده بود و دردناک بود
نیاز داشت لمس بشه
جونگ کوک پوزخندی زد و انگشتاشو توی موهای خیس از غرق جیم کرد و به عقب فرستاد
_ فنچ من خیلی هورنی شده
تو گوشش آروم گفت و بوسه ای همونجا زد
دستش رو از شورتش بیرون آورد
جیمین با نارضایتی زل زد تو چشمای جونگ کوک و نالید : جونگ کوک ...
_ بله ؟
در حالی گفت که سرشو تو گودی گردن جیمین کرده بود
خودشم وضعش خوب نبود
دیکش سفت و پردرد شده بود
ولی خب میدونست که توان سکس نداره
شاید اصلا نباید از اول شروع میکردن
این ضعف...
لعنتی فرستاد...
کی قرار بود تموم شه این عذاب؟
جیمین با بغض نالید: جونگ کوک؟
کوک با حس بغض تو صدای جیمین سریع سرشو بیرون آورد و نگاهش کرد
_ چی شده؟
چشمای جیمین پر اشک بود
جوری با مظلومیت نگاهش میکرد که دل جونگ کوک فرو ریخت
دستش رو بالا آورد و یه طرف صورت جیمین گذاشت و نوازش کرد : چیه ؟
جیمین چیزی نگفت ولی با اینکه خیلی داشت مقاومت میکرد ولی آخرش یه قطره اشک از چشمش چکیدو توی دست کوک گم شد
جونگ کوک ناباور لب زد: جیمین؟
ولی جیمین برای خودش ناراحت نبود
برای وضعیتش ناراحت نبود
بخاطر جونگ کوکش ناراحت بود
اینکه کاراشو نمیتونه راحت انجام بده
چرا باید اینجوری باشه؟
بغضش هی بیشتر میشد
جونگ کوک سرشو تو بغلش کشیدو همونجوری که روی موهاشو می بوسید گفت : بغض نکن یکی یدونه...
جونگ کوک انتظار داشت جیمین ارومتر شه ولی برعکس شد
مثل هرکس دگ ای که وقتی نازش کشیده میشه بیشتر ناز میکنه و احساساتش فوران میکنه
صورتشو عین بچه ها به سینه کوک مالید
نمیدونست چش شده و این حجم از احساسات یهو از کجا سراغش اومده
ولی دلش برای سرگردش سوخته بود
با اینکه هیچ دلیلی نداشت و کوک خوب میشد و همین الانم شده بود ولی وقتی دل یکی رو بخواد هر چیز کوچیکی ازش برات مهم میشه
با قطره اشکایی که هی پشت سرهم از چشماش میچکید
یهو جونگ کوک رو هل داد و سریع از رو تخت پایین پرید و خودشو توی حمام انداخت
جونگ کوک مات و مبهوت حرکت جیمین روی تخت نشست و به در حموم چشم دوخت
اصلا نمی فهمید چی شده یهو!!
دستی تو موهاش کشیدو از رو تخت بلند شد
جیمین در حموم و بست و کنار دیوار سر خورد و روی زمین نشست زانوهاشو تو شکمش جم کردو سرشو به دیوار تکیه داد
با باز شدن در و بعدم پیدا شدن قامت بلند کوک سریع صورتش رو سمت مخالف گردوند و زیر چشماشو دست کشید
جونگ کوک آروم جلو رفت و جلوی جیمین نشست
انگشتش رو زیر چونش گذاشت و سرشو سمت خودش برگردوند
_ نمیخوای بگی بهم چی شد؟
جیمین نگاهش کرد
مثل بچه ها لباشو غنچه کرده بودو چونش میلرزید
نفس عمیقی کشیدو تیکه تیکه گفت : هی..چی
_ پس بیخودی این اشکا دارن میریزن؟
جیمین یهو خودشو جلو کشیدو دستاشو دو طرف گردن کوک گذاشت و خودشو تو بغلش پرت کرد
_ خیلی دوست دارم
تو گردن مردش زمزمه کرد و عین توله گربه صورتش به گردنش مالید
جونگ کوک لبخند مردونه و جذابی زد

forbidden love Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora