[ 42: Changes ]

2.3K 428 566
                                    

[ My Future - Billie Eillish ]

از اونجایی که میدونم چقد رومخه وقتی چپتر جدید آپ میشه ولی به جای پارت کست میزارن، گقتم کست رو اول همین چپتر بزارم.

از اونجایی که میدونم چقد رومخه وقتی چپتر جدید آپ میشه ولی به جای پارت کست میزارن، گقتم کست رو اول همین چپتر بزارم

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

زین مالیک، 27 ساله.

زین مالیک، 27 ساله

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

لیام پین، 23 ساله.

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎


لباساشو مرتب کرد و بعد از اون به آرومی در شرکت رو باز کرد. دستاشو توی جیبش برد و با قدم های بلند با آرامش به سمت دفتر مارتی راه افتاد.

برخلاف بقیه ی زمان هایی که وارد این شرکت میشد، یه تیپ غیر رسمی که شامل یه تیشرت ساده مشکی و یه ژاکت آبی روی اون بود با شلوار های جذب طوسی رنگش به پا داشت و این باعث میشد تا نگاه هارو وقتی از بخش های مختلف میگذره روی خودش حس کنه. همیشه با کت و شلوار به اونجا میومد چون مارتی عقیده داشت لیام به عنوان یکی از شریک های اونجا باید همیشه شیک و رسمی باقی میموند ولی وقتی ساعت 8 صبح یه پیام دریافتی از نایل داشت که باید تا 10 خودشو به اونها میرسوند، زیادی بی حوصله بود برای پوشیدن کت و شلوار‌.

دستشو توی موهاش کشید و سعی کرد تا کمی اون هارو مرتب کنه. میدونست زیرچشماش هنوزم بخاطر خواب کمی پف دارن و صدای شکمشو به خاطر نخوردن صبحانه میشنید ولی بی اهمیت جلوی تارا، منشی مارتی ایستاد و جواب لبخند بزرگی که اون دختر به سمتش پرتاب کرد رو با یه لبخند دیگه داد.

تارا " هی لیام، خوشتیپ شدی پسر! مارتی منتظرته و محض اطلاع باید بگم‌نایل عصبیه. مراقب خودت باش"

Baby Boy [Ziam]Kde žijí příběhy. Začni objevovat