Part 1

1.6K 257 36
                                    

مرد سمت یونگی حجوم برد و مشت محکمی تو صورتش کوبید

مشخص بود مرد روبه روش که یکی از تلبکار های پدرش بود خیلی مسته و عجیب بود که با این وجود میتونست همچین مشت محکمی بزنه

به خاطر مشت مرد صورتش کمی راست متمایل شد
پوزخندی زد و چند قدم عقب رفت دستشو رو بینیش کشید و بعد از نگاه کردن به دستش فهمید حدسش درست بوده

از بینیش خون میومد

با دیدن قدم برداشتن مرد سمتش سریع به طرف در رفت و خودشو سپر کرد تا مانع ورود مرد به خونه بشه

نمیخواست وارد خونشون بشه و با سر و صداهاش خواهرشو بیدار کنه

ولی انگار دیر بود چون با صدای نگران خواهرش هر دو سمت در قدیمی تنها اتاق خونه چرخیدن

*داداشی؟

دخترک مو قهوه ای در حالی که دستشو رو چشماش میکشید تا دیدش کمی واضحتر بشه با لحن لرزون و نگرانی گفت

مرد مست پوزخند صدا دار و حال بهم زنی زد و در حالی که مابین کلماتش سکسکه میکرد با سرخوشی که خاصل از مستیش بود گفت: نمیدونستم خواهر داری

یونگی سریع و تند خطاب به دخترک ده ساله گفت: برو تو اتاقت مینهی..بیرونم نیا

دخترک اینقدر تو این موقعیت ها قرار گرفته بود که بدونه باید به حرف برادرش گوش بده پس چرخید تا وارد اتاقش بشه ولی قبلش از برادرش پرسید: بازم تلبکارِ؟

یونگی به تکون دادن سرش بسنده کرد

فقط میخواست خواهرش هرچه زودتر از جلوی چشمهای کثیف و شرور اون مرد دور بشه

صدای اروم بسته شدن در بهش فهموند خواسته اش زیادم طول نکشید تا براورده شه

هوفی از اسودگی کشید

ولی سکوت لذت بخشش با صدای گوشخراش مرد شکسته شد

مرد در حالی که کمی گیج میزد با لحن حال بهم زنی گفت: نگفته بودی خواهرت انقدر خوشگله

یونگی با لحن سرد و ترسناکی که لرزه به تن هر کسی مینداخت گفت: منظورت از این حرف چیه؟

اما مرد مست تر از این بود که بخواد متوجه لحن ترسناک یونگی بشه پس بازم با همون سرخوشی ادامه داد: هیچی..فقط دارم میگم پدوفیلی ها دارن روز به روز بیشتر میشن اگه بخوای میتونم از قید بدهکاریت بگذرم اونم فقط با چند شب...

یونگی نفهمید چیشد

فقط میدونست توانایی اینو داره اون لحظه ادم بکشه
خون جلوی چشماشو گرفته بود

زدن اینطور حرفهایی درمورد خواهر معصومش که تنها ده سالش بود نابودش میکرد

به قصد کشت مشت محکمی حواله ی صورت مرد کرد و نذاشت حرفش کامل بشه

BAD BOYSWhere stories live. Discover now