با باز شدن در سرشو بلند کرد و به پسر روبه روش خیره شد
یونگی سرتا پاش خیس بود و با نگاه عصبی به جونگ کوک زل زده بود
بارون شدیدی میومد ولی انگار اون پسر بدون چتری مسافت زیادی رو پیاده اومده بود که اینجوری از پایین لباسش قطره های اب میچکید روی زمین
از روی صندلیش بلند شد و چند قدمی سمت یونگی برداشت
با این وجود هنوزم فاصله ی بینشون زیاد بودیونگی در حالی که نفس نفس میزد قبل از باز شدن دهن جونگ کوک گفت: پاکش کن
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت : چی رو؟
یونگی عصبی چشمی چرخوند و گفت: مثل عقب مونده های ذهنی رفتار نکن...فیلم رو پاک کن همونی که الان برام فرستادی
با حرف یونگی نیشخندی که داشت محو شد و قیافه اش سرد شد: اونی که ازت اتو داره منم...پس حواست به حرفهایی که از دهنت در میاد باشه
یونگی فاصله ی بینشون رو طی کرد و روبه روش وایساد
با لحنی سردتر از جونگ کوک گفت: چی از جونم میخوای؟ به خاطر اتفاق اون روز هنوزم عصبی؟ مشکلت این که ازت عذر خواهی نکردم؟
حرفهاش رو سریع میزد و مهلتی به جونگ کوک نمیداد
بعد از سوال اخرش پوزخندی زد و محکم پلکهاشو رو هم فشردجونگ کوک مشتاقانه بهش خیره بود تا ببینه میخواد چیکار کنه
ولی حقیقتا انتظار هر چیزی رو داشت جز کاری که یونگی کرد
یونگی تا کمر جلوی جونگ کوک خم شد و گفت: به خاطر اتفاق اون روز و زدنت و بی احترامیای که بعدش بهت کردم معذرت میخوام، امیدوارم منو ببخشی
چند ثانیه ای همونطور موند و بعدش کمر خم شدش رو راست کرد و مثل اول ایستاد
اون غروری نداشت
از اول زندگیش غرور کلمه ای بود که براش معنایی نداشت
پدرش خیلی واضح بهش فهمونده بود که ادم های بی ارزش میتونن زندگی کنن ولی لیاقت یه زندگی خوب رو ندارن
و تا اخر عمرشون باید تو یه اشغال دونی سر کنن
مثل خودش و یونگیو اون حاظر بود جلوی اون پسر مغرور تا کمر خم شه
و حتی کفشش رو هم ببوسه
ولی دست از سر اون و خواهرش برداره
میدی که هنوزم مینهی چطور با رد شدن یه ماشین مشکی از جلوشون چطور تو بغلش میلرزه
و این عذابش میدادترسش از پخش شدن ویدیو به خاطر از بین رفتن ترسی که بقیه ازش داشتن و تحقیر شدنش نبود و یا حتی حساب نبردن بقیه ازش نبود
اون تمام جوانبش رو سنجیده بود و میدونست پخش شدن اون ویدیو براش دردسر درست می کنه
با چشمهای خالی و سردش به چشمهای مبهوت جونگ کوک خیره شد و با صدای اروم و بی حسش گفت: الان مشکلت حل شد؟ فیلم رو پاک میکنی؟