اونقدری عجله ای و سریع از نامجون و جین خداحافظی کرد که باعث شوکه شدن و نگرانی اون دو شد
از وقتی اومده بود تا الان داشت بارون میبارید ولی این برای سوهی که همراه راننده ی پدرش اومده بود مشکلی ایجاد نمیکرد
با سوار شدن تو ماشین سریع به راننده گفت که به خونه ی جونگ کوک ببرتش اما کمی بعد پشیمون شد و ادرس خونه ی یونگی رو داد
میخواست اول مطمئن بشه که یونگی رفته و جونگ کوک ازش خبر داره یا نه
شاید اصلا جونگ کوک خبری از این ماجرا نداشتبا رسیدن به خونه ی یونگی اولین چیزی که بعد از پیاده شدن توجهش رو جلب کرد ماشین مشکی رنگ جونگ کوک بود که دقیقا جلوی در خونه پارک شده بود و بعد هم پسری با هودی طوسی که رو خیابون نشسته و به ماشین تکیه زده بود
سریع خودش رو به جونگ کوک رسوند و مقابلش زانو زد
سر جونگ کوک پایین بود و موهای قهوه ای تیره اش به خاطر بارون و خیس شدنشون به پیشونیش چسبیده بودن
دستاش رو دو طرف صورت جونگ کوک گذاشت و سرش رو بالا اورد
از اون حرارتی که حس کرد شوکه شد و ایندفعه با بالا زدن موهاش دستش رو روی پیشونیش گذاشت
از دمای بالا و غیر عادی بدن جونگ کوک ترسید و با نگاه کردن به چشمهای بی حال و خسته جونگ کوک گفت: هی حالت خوبه؟ چرا اینقدر داغی؟ چقدره اینجا زیر بارون نشستی؟
جونگ کوک دستش رو بی حال پس زد و در حالی که از جاش بلند میشد با لحن تندی گفت: من خوبم
سوهی با نگرانی بازوی جونگ کوک رو که بزور ایستاده بود روی شونش انداخت ولی با مقاومت جونگ کوک مواجه شد و همینطور لحن عصبیش: گفتم که خوبم نمیفهمی؟
سوهی با چهره ی نگران و ناراحتی به صورت دوستش که غمگین و خسته به نظر میرسید نگاه کرد و مردد گفت: فهمیدی یونگی رفته؟ به خاطر همین اینجایی و اینجوری شدی اره؟
جونگ کوک شوکه خودش رو از سوهی جدا کرد و با لحنی عصبی و ناباور گفت: تو میدونستی که اون قراره بره؟ و هیچی بهم نگفتی؟
سوهی هول گفت: نه نه قسم میخورم منم همین یکم پیش فهمیدم و بعدش سریع اومدم اینجا
جونگ کوک کلافه دستی روی صورتش کشید
تب داشت و بدنش بیحال بود و درد میکرد
و همه ی اتفاقات این چند وقت خستهش کرده بودسرد گفت: دیگه نمیدونم چجوری بهت مثل قبل اعتماد کنم همش میترسم توهم مثل تهیونگ بهم یکی از اون دروغ های ترسناک بگی
سوهی با بیچارگی اهی کشید و گفت: من با تهیونگ فرق دارم جونگ کوک خودتم اینو خوب میدونی
+نمیدونم سوهی...نمیدونم...تهیونگ با اسم دوست و بهانه ی اینکه نگرانمه اون کار رو کرد و الان تو هم که دوستمی همش میگی نگرانمی از کجا معلوم تو هم یه کار احمقانه و مسخره مثل اون نکنی