کف دستهای عرق کرده اش رو روی شلوارش کشید و نفس عمیقی کشید
سرش کمی سنگینی میکردو جونگ کوک متوجه شده بود که زیاد خوب نیست
با صدا زده شدن شمارشون سریع از جاش بلند شد و منتظر به یونگی نگاه کرد که بلاخره یونگی سرش رو بالا هورد و نگاه عصبی رو حواله اش کرد
با بلند شدن یونگی سمت یکی از اتاق هایی که درشون باز بود رفتن
با صحبت با مرد اونجا متوجه شد که به نمونه ی ادرار احتیاج دارن پس همونجا منتظر یونگی و اون مرد که داشتن سمت ته راهرو میرفتن موند
انتظارش زیاد طول نکشید وقتی اون دو همراه ظرفی که دست مرد بود داشتن سمتش میومدن
طی گفتگوی کوتاه جونگ کوگ و مرد که روپوش سفیدی تنش بود با بی حوصلگی نگاهشون میکرد ولی متوجه شد که جواب ازمایش رو چند دقیقه بعد میدن و معطلی زیادی ندارن
بعد از رفتن مرد تو سکوت خفه کننده ای روی صندلی های جفت هم نشسته بودن و این وسط هر از گاهی جونگ کوک نگاهی به یونگی مینداخت
گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید و بعد از روشن کردنش متوجه ی پیامی شد که از طرف تهیونگ اومده بود
تهیونگ: میتونی ساعت ۵ بیای خونمون؟
اهی کشید و فقط یک کلمه براش تایپ کرد و فرستاد
جونگ کوک: باشه
با بلند شدن ناگهانی یونگی بهش خیره شد و منتظر موند تا ببینه میخواد چی بگه
یونگی با نگاهی که سردی و نفرت کمی که درش وجود داشت به جونگ کوک نگاه کرد و گفت: من میرم به هر حال حداقل اینو میدونم که معتادم یا نه
جونگ کوک با نگاه و لحنی مردد گفت: حالا واقعا معتادی یا نه؟
یونگی با تمسخر و بهت توی لحنش گفت: جدی؟! الان که بزور مجبورم کردی تست اعتیاد بدم و تا چند دقیقه دیگه جوابش معلوم میشه ازم میپرسی معتادم یا نه؟
جونگ کوک نفسشو صدا دار و کلافه داد بیرون و بدون دادن جوابی به حرف یونگی فقط گفت: تو ماشین منتظرم بمون
یونگی نگاه عصبی بهش انداخت و بی حرفی ازونجا خارج شد و سمت ماشین اون لعنتی رفت
جونگ کوک اونو یاد پدرش مینداخت دقیقا مثل اون یه عوضی زورگو بود که نمیتونست باهاش مخالفت کنه
بعد از نشستن روی صندلی کنار راننده سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و پلکهاش رو روی هم گذاشت
هیچوقت فکرشو نمیکرد بخاطر یه دعوای کوچیک توی مدرسه کارش به اینجا بکشه و همچین ادم فضول و زورگویی پاش به زندگیش باز بشه
برای هزارمین بار توی عمرش دلش میخواست قدرت اینو داشت تا به عقب برگرده و اونروز از جایی که اون پسر بود رد نمیشد