کتونی هایی که حالا به خاطر کثیف بودن بیش از حدشون حتی نمیتونستی حدس بزنی یه روزی سفید بودن رو پاش کرد و بعد از زدن یک گره ساده مابقی بندهای بلندش رو تو کفشش کرد
بلند شد و نگاهی به اینه انداخت و کمی سرشو تکون داد تا موهایی که به طرز اعصاب خورد کنی خیلی لخت بودن از رو چشمهاش کنار برن
با صدای بلندی خواهرشو صدا زد
_مینهیییمینهی درحالی که از اتاقش بیرون میومد مثل برادرش داد زد: اوومدددممم
و فقط چند قدم بلند کافی بود تا به بردارش برسه و با اون پیرهن لیمویی جلوش بیاسته
یونگی به خواهرش که تو اون لباس با دامن پفدارش خیلی خوشگل شده بود خیره شد و با تعجب ساختگی گفت: اوهه همچین پرنسس زیبایی تو خونه ی من چیکار میکنه؟ پس خواهرم کجاست؟
مینهی که از بازی برادرش خنده اش گرفته بود لبخندی زد و همراهیش کرد: خواهرتو دزدیدم و زندانیش کردم
_جدن؟! من چطوری میتونم نجاتش بدم؟
مینهی سرفه ی ساختگی کرد و با ناز کودکانه ای گفت: اگه شوالیه ی من بشی خواهرتو ازاد میکنم
یونگی لبخندی از حرف مینهی زد و گفت: این که خیلی اسونه..تازه از خدامم هست شوالیه همچین پرنسس زیبایی باشم
مینهی لبخند بزرگی زد و خوبه ای گفت
خیره به لبخند بانمک خواهرش اونم لبخندش پررنگتر شد و با شیطنت گفت: خب حالا این پرنسس زیبا نمیخاد با یه بوسه روی گونه شوالیه اشو بدرقه کنه؟
مینهی با این حرف برادرش گونه هاش سرخ شدن
رو پنجه ی پاهاش بلند شد و گونه ی برادرش که خم شده بود تا هم قد باشن رو بوسید
وقتی بوسه نرم مینهی و بعدش دور شدنشو حس کرد کمر خم شدشو راست کرد و به گونه های بانمک خواهرش که قرمز شده بودند نگاه کرد
لبخندشو جمع کرد و جدی گفت: من قراره برم بیرون و تا شب برنمیگردم پس به..
مینهی سریع پرید وسط حرفش و گفت: به هیچ عنوان در رو کسی باز نمیکنم، از خونه بیرون نمیرم، به وسایلت دست نمیزنم، نزدیک کمدت نمیشم و اگه هر مشکلی پیش اومد یا ترسیدم بهت زنگ میزنم
خنده ی بلندی از کیوتی خواهرش کرد و بعد از اروم نوازش کردن سرش گفت: افرین کیوتی..پس من دیگه میرم
***
بعد از وارد شدن فقط یکم گشتن تو فضای شلوغ و پر سر و صدای بار کافی بود تا بتونه جین هیونگ رو که کمی دورتر از اون ها مشغول سرزنش یکی از خدمه هاست رو ببینه
نزدیکتر که شدن تونستن حرف هاشون رو بشنون
جین با عصبانیت به بارمن روبه روش گفت: این چه کاری بود کردی؟هااان؟هیچ میدونی چقدر باید بخاطر اون یذره لکه رو پیراهنش خسارت بدم