Part 7~

411 64 20
                                        

ما همیشه یاد گرفتیم از روی ظاهر قضاوت کنیم. اگه یکی تو خیابون راه می‌ره و گریه می‌کنه و جیغ می‌زنه؛ "دیوونه‌ست". اگه کسی خیلی می‌خنده؛ "زندگی زیادی به کامش می‌گذره". اگه کسی زیاد حرف نمی‌زنه؛ "افسردست".

کسی هست که به این فکر کنه؟ شاید یکی تا حدی همه چیز براش سخته که نیاز داره به تخلیه کردن خودش. شاید یکی می‌خنده تا بغضش رو مخفی کنه. شاید یکی دلش آرامش و سکوت می‌خواد تا با خودش تنها باشه.

ما نمیتونیم کمکی به خیلیاشون بکنیم. تنها کاری که میتونیم بکنیم، "قضاوت نکردنه".

***

"خب؟ واقعا بوسیدیش؟"

صبر کردم. گارسون قهوه‌ها رو روی میز گذاشت و رفت. بعد از اینکه رفت شروع کردم به حرف زدن: "چه عجله ایه؟ همین الان رسیدیم..."

"باورم نمیشه! تو زنگ زدی به من و یهو بدون هیچ مقدمه ای گفتی بوسیدمش!!! من شوکه شده بودم. حتی الانم باورم نمی‌شه... این یه شوخی نیست؟"

"نه، مینهو. من واقعا بوسیدمش... البته نمی‌شد بهش گفت بوسه... من فقط یکم..."

بی صبر پرسید: "یه بوسه کوتاه...؟"

"نه نه نه. من لپشو بوسیدم..."

مینهو کنجکاو نزدیکم شد. "چیکار کرد؟ شوکه شده بود؟ تکون نمی‌خورد؟ یا اینکه مثلا خوشش اومد و لبخند زد؟"

کی‌فکر کردم و با یادآوری چهره‌ش توی لحظه آخر به حرف اومدم: "خب نه... یکم تعجب کرده بود.
ولی نمیدونم... واقعا نمیدونم چی شد..."

گیج پرسید: "منظورت چیه؟"

"خب... من خودمم ضربان قلبم رفته بود بالا و نفهمیدم چیشد. از در که رفتم بیرون فقط نشستم روی زمین و قلبم و فشار میدادم چون صدا‌ش انقدر بلند بود که میترسیدم همسایه ها بشنونش."

با حالت امید دادن گفت: "همینم پیشرفت بزرگیه. اما تو باید بیشتر تلاش کنی و پیش بری."

"نمیخوام... یعنی میخوام، ولی اون بابامه و خب... نمی‌تونم کاری کنم. مشخصا اون به چشم دخترش نگاهم می‌کنه."

"خیلی عجیبی..."

نگاهمو سمت چشماش چرخوندم. "چطور؟"

با جدیت نگاهم کرد. "جدی باورت شده اون پدرته؟"

هوفی کشیدم. "بس کن. اون اگه پدرم نباشه داداشمه. نکنه یادت رفته که مامانم دوست دختر بابا بزرگم بوده؟"

چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند. "درهرحال... تو گیر این حس افتادی و باید یه کاری کنی نه؟"

اومدم چیزی بگم که از دور چانگبین رو دیدم. "فعلا تمومش کن. اومد."

مینهو برگشت و با کنجکاوی نگاهش کرد. "خوبه. انگار اون شب همچین بد هم نگذشته بهت..."

صدامو آوردم پایین: "منظورت چیه؟"

but you love me dad...!Où les histoires vivent. Découvrez maintenant