تهیونگ همین که در اتاق رو بست جونگکوک رو به دیوار کنار در کوبید و دستشو روی سینه اش گذاشت خیره به چشمای شیطون پسر مقابلش گفت:
-ازش خوشت اومده؟ خیلی قشنگ براندازش میکردی!جونگکوک لیسی به لباش زد و توی چشمای تهیونگ نگاه کرد چشمایی که همیشه توشون عشق رو میخوند؛ کمی شجاعت به خرج داد و جواب داد:
-اره خب اون خوشگله و هیکل خوبی هم داره!
تند شدن نفس های گرم تهیونگ توی صورتش نشون میداد اون همین الانشم عصبانیه و کارش ساخته بودتهیونگ بی توجه به اطرافش لباشو محکم روی لبای پسر فریبنده جلوش کوبید و بعد بوسه محکمی آروم ازش جدا شد و نفس هاشو توی گردنش خالی کرد چشماشو بسته بود و توی گردن جونگکوک نفس میکشید
جونگکوک که میدونست تهیونگ رو ناراحت کرده دستشو به آرومی پشت گردن تهیونگ کشید و با موهاش بازی کرد این کار ته ته اون رو آروم میکرد خم شد و بوسه کوتاهی روی گردنش زد و کنار گوشش زمزمه کرد-تو مال منی ته ته سخت نگیر یکم اذیتت کردم!
تهیونگ چشماشو باز کرد و توی چشمای درشتش زل زد
-اینکارو باهام نکن کوکی چشمای تو برای منه فقط باید منو ببینه!
جونگکوک خندید و موهای پسر تخس رو به روش رو بهم ریخت
-درسته چشمای من مال تو هستن حالا بیا بریم شانس آوردیم طبقه سوم همیشه خلوته وگرنه الان جفتمونو انداخته بودن بیرون.تهیونگ بوسه کوتاه اما عمیقی روی گونه پسر کیوتش کاشت و همراهش از پله ها پایین رفتن و توی لابی روی نیمکت های کنار آب نما نشستن و منتظر هوسوک موندن
حدودا پنج دقیقه بعد هوسوک با سر و وضع مرتب و لبخند به لب از پله ها پایین اومد و نزدیکشون شد
تهیونگ کنار رفت و بهش اشاره کرد بشینه
هوسوک کنار تهیونگ نشست و بعد کمی مکث گفت:
-فقد ما اینجا اهل کره هستیم؟
تهیونگ که هواسش به هوسوک بود سری تکون داد و گفت:
-اره فقط ما سه تاییم
-فکر کنم دیگه ما سه تا نباشیم!اون دوتا با صدای جونگکوک بهش نگاه کردن نگاه جونگکوک رو دنبال کردن و به اکیپی که داشتن از در وارد مدرسه میشدن نگاه کردن و سعی کردن فکشونو که داشت میوفتاد نگه دارن
هوسوک خیره شده بود به اون سه پسر که با استایل سر تا پا مشکی وارد شده بودن و همه با تعجب نگاهشون میکردن
دوتاشون قدشون بلند بود و کسی که جلوشون راه میرفت کمی ازشون کوتاه تر بود پوستی به سفیدی برف و موهای سیاهی داشت به رنگ شب
هوسوک داشت فکر میکرد خدای من این پسر با گوشواره هاش یه بد بوی خیلی کوله و خبر نداشت اون دلشو برده!
VOUS LISEZ
𝐓𝐡𝐞 𝐅𝐚𝐥𝐥𝐞𝐧 ˢᵒᵖᵉ
Fantasy[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] -میدونی چند هزار سال منتظر بودم تو متولد بشی؟! انتظار کشیدن برای من خیلی سخته و از دست دادنت برام سخت تر فکر از دست دادنت باعث میشه بخوام هر روز بمیرم و زنده بشم...🖤🖇 • کاپل اصلی: سپ (یونگی تاپ) کاپل فرعی: نامجین، ویکوک ژانر:...